دوتا بچه دارم با سه سال اختلاف سنی ،تو سن کم هم ازدواج کردم .از وقتی یادم میاد مشغول بچع داری هستم تا امروز که بزرگه هفت سالشه،خسته ی خسته م .هیچ کمکی هم ندارم ،یکی بیاد حداقل چند ساعتی یکی از بچه هازو نگه داره من کمی استراحت کنم .صرفا جهت درد و دل نوشتم ....بعضی شبا مثل امشب خیلی خسته و بی انرژی م ...کسی هست درکم کنه؟
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
بله چرا که نه با گوشت وخون واستخونم درکت میکنم ...من حتی آرزومه ییکبار تنها برم دسشویی وببخشیدا باخیال راحت کارمو کنم حتی اونجام میخواد بامن بیاد یا اگرم نیاد پشت در داره گریه میکنه و در میزنه
اره ممخصوصن اگه چند بار تو طول شب بیدار بشه بعد نوپا از همه جا بالا میره و کارا خطرناک میکنه
اصلا در عجبم قدیمیا چطور هفت هشت تا بچه میاوردن ..من همش در حال رسیدگی به بچه ها هستم .درهرشرایط اینا اولویت من هستن .از خدا میخوام دیگه هیچ وقت بهم بچه نده
اصلا در عجبم قدیمیا چطور هفت هشت تا بچه میاوردن ..من همش در حال رسیدگی به بچه ها هستم .درهرشرایط این ...
میدونی قدیم بچه ها اینجور بند مادر نبودن تو کوچه باهم بودن خونه ها همسایه داری بوده یعنی همه همسایه ها دور هم بودن و حرف میزدن اونا خعلی زحمت نمیکشیدن مثل ما بچه ها از صبح تا شب تو کوچه فقط نهار و شام میخوردن بعد شام هم میخابیدم مثل ما سرو کله نمیزدن خود یه پیرزن برام تعریف کرد
یادم به روزایی افتاد که با گوشی میرفتم دستشویی و دوست نداشتم از دستشویی بیام بیرون. دوست داشتم اونجا استراحت کنم....بچه داری سخته. خدا بهت صبر بده. سعی کن بیشتر به شیرینی های بچه فکر کنی
میدونی قدیم بچه ها اینجور بند مادر نبودن تو کوچه باهم بودن خونه ها همسایه داری بوده یعنی همه همسایه ...
دقیقا مادرشوهر من همیشه میگه من ۵ تا بچه داشتم اصلا نفهمیدم چجور بزرگ شدن صبح که پامیشدن کوچه بودن تا شب شبم خسته وکوفته همون سرشب شام میخوردن ومیخوابیدن...تازه مثل الانیا توقعی نداشتن لباسای همدیگه رومیپوشیدن اسباب بازی خاصی هم نداشتن