شوهرم پلیسه میگ چند سال پیش ی پرونده داشتن ک ی زن و شوهر میان مسافرت شمال و شب ت چادر میخوابن، دم دمای صبح شوهره پا میشه میره تا جایی، و اون اطرافم انگار ی مردی بود ک میدونست تو چادر یه زن و شوهر هستن، و وقتی شوهره میره این مرده هم میره تو چادر پیش زنه میخوابه.
خلاصه ک زنه رو از پشت و بغل میکنه و دلی از عزا در میاره و زنه هم همراهی میکنه، چون تاریک بود و فک می‌کرد شوهرشه.
صبح ک میشه و بیدار میشن زنه ظاهرا از رابطه دیشبش ب شوهرش داشت میگف بعد شوهره میگف من ک کاری باهات نکردم دیشب! خلاصه از زنه اصرار از مرده انکار! بعدشم زنگ میزنن پلیس و شوهرم و همکاراش میرن پیششون.
حالا جدا از این پرونده تجاوز، کلی پرونده دزدی هم از افراد دیگ ثبت دارن، سفر با چادر خیلی خطرناکه!
😐😐😐😐😐
😐😐😐😐
لامصب شب بوده حس لامسه ش که کار میکرده🙄
مگه میشه تشخیص نده شوهرش هست یا مرد غریبه؟!!!! 😒😒😒
مگه میشه هرچقدم شب باشه ادم نمیفهمه طرف کیه ؟؟؟؟
خانم مرزهای خنگی را جابجا کرده
مرده رو چه حسابی زنش رو تو غربت تو چادر تو پارک تک و تنها گذاشته رفته؟
اه حالم بد شد مگه عطر تن شوهرشو نمیشناسه چه خل بوده😐
فردا نوبت اپیلاسیون داشتم پس فردا هم پیکر تراشی کلا کنسل شد
چون پشم و گوشتی بر بدنم نماند
زنه خیلی دیگه گاگول بوده
بوی تن نفهمیده ...
اما کلا
اینکه یکسری با چادر میرن یا نمیرن به ما کلا ربطی نداره
شوهرت از اوناییه که خاطرات هیجان انگیز از خودشون درمیارن
