عزیزم ممنون از همدردیت
دو روزه پر چشمام اشکه اونقدر استرس و اضطراب بهم داد که حتی خواستم بلایی سر خودم بیارم
میگفت بچه نمیخوام ازم جدا کرده خودشو
البته منم دیگه میلی بهش ندارم از لحاظ احساسی
ازش سرد شدم از وقتی که بعد از باردارشدنم باهام تندی کرد و هرچی لایق خودش بود بارم کرد
دیگه نمیتونم مثل سابق بهش احساسی داشته باشم
فقط از خدا میخوام بچم به خودی خود سقط شه خدا راهی جلو پام بزاره برم بیرون از این زندگی
از ۱۹ سالگی که وارد این زندگی شدم فقط بداخلاقی دیدم و تحقیر
دیگه نمیتونم تحملش کنم
باید به خاطر مادرشدنم خوشحال باشم لیاقت اونم ازم گرفته دارم گریه میکنم همش
توروخدا برام دعا کن خدا بچمو بگیره بخدا بیاد تو این زندگی خوشبختی نمیبینه
ببخشید طولانی شد . کسیو نداشتم باهاش حرف بزنم