شروع کرد به پیام دادن که بازم میای…
گفتم دیگه خوابشو میبینی
ولی بازم دلم برای تنگ شد
رفتم پیشش
دوباره…
تکرار …
تا اینکه بعد از یک سال و نیم
یعنی الان…
ازش حامله شدم
اولش با خونسردی جوابگو داد و برام قرص جور کرد برای سقط
ولی من اولش از عوارضش میترسیدم و نخوردم
بعدشم که بزرگتر شد تو شکمم
اونم الان فکر میکنه خوردم
خیلی بهش نامردی کردم ولی واقعا دوسش دارم
دلم نمیاد بچه تو شکمم که بزرگ شده بکشم
از اون طرف دلم نمیخواد ازش جدا بشم😮💨😥