وارد وجودم شدم. دنیایی متروکه بود. صدای کسی رو میشنیدم که آروم یه سری کلمات اهریمنی زمزمه میکرد. به سمت صدا که رفتم، دیدم یه نفر شبیه به خودم اما کاملا تاریک، در حالی که دود سیاه غلیظی از وجودش بلند میشد، دست کرده بود توی قفسه سینهش و در تلاش بود قلبش رو از جا در بیاره...💔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
این سایت برای مذهبی ها خوبه که نمیخوان وارد رابطه بشن
دلم ۳ تا دختر میخواد اسمشون رو بذارم فلفلی و قلقلی و فسقلی چهارمی اگر اومد میذارم فنقلی😍🥰یه قدم برو عقب،آفرین فقط یه قدم؛اندازه یک پا دور شو از زندگی که فکر میکنی در حال انفجاره.میبینی؟فقط ذرت ها هستن که دارن میترکن تا یه پفیلای مشتی مهمونت کنن.زندگی انقدر بی در و پیکر نیست عزیزم.راستی مگه تو خدا نداری؟