خواهررررهعییی دست ب دلم نزن ک خونه
بارداری اول ودوم همسرم خیلی آزارم میدادویارداشتم ازدست مادرش جرات نمیکردم یه خوراکی بخورم ک اگ بالامیاوردم میگفتن مرض داری میخوری جداشدم ازش تموم...
دوباره ازدواج کردم اینبارازترس باردارنشدم تااینکه کم کم ب همسرم اعتمادکردم خداازش راضی باشه ازخودش خونوادش مادرش...
باردارم ۷هفتمه حالم بده بازنه اندازه اون بارداریام میگم شایدهمسرم بهم رسیدگی میکنه حالم بهتره یاخداکمک کرده نمیدونم ولی درهرصورت حالم شبوروز بهترشده صبح همسرم کنارتختم یه صبونه میزاره قبل بیدارشدن میخورم جون میگیرم حالت تهوعم ازبین میره خیلی درکم میکنه ناهاروشامم درست میکنه خداسایشوبالاسرم نگهداره شمام دعام کنیدیه گل پسربراش بیارم چون دوتادختردارم