با ی پسر رل بودم قصدمون ازدواج بود بعد خونوادم راضی نبودن ولی من خیلی دوسش داشتم
چن باری بهم گف بیام خاستگاری من گفتم وایسا شرایط و بهتر کنیم بعد یکی دوسال
چون هم باید خونوادمو راضی میکردم هم اینکه شرایط خودمون پول اینا نداشتیم
گفتم بیا باهم بریم کار کنیم باهم جمع کنیم بعد دوسال ازدواج میکنیم
ولی من روز پیش رفته خاستگاری رفتم التماسش کردم گفتم نرووو
گف دیگ دیره تموم شده میگ دختره رو دوس دارم ب زور بردن
چیکار کنم؟؟دارم خفه میشم
گفت فرار کنیم من گفتم باشه بریم الان نوشته ن دیگ عقد کردم تموم شد رفت
چیکار کنم دعام کنین توروخدا حالم بده
دوسم نداشت ینی؟بازیم داده؟
آخه ۲۳ سالشه واجب بود مگه ازدواجکنه؟؟
چی میشد ۲ سال صبر میکرد
بهش میگم چرا رفتی میگنمیدونم
چیکااار کنمممم دارم دیوونه میشم
چ دعایی بخونم