2777
2789

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام خانوما تاپیکتون خیلی خوبه

من الان خیلی ناراحتم اگه ممکنه برام نظر بدید


از صبح زود بیدار شدم کلی کار کردم تا غذایی برای همسرم اماده کردم ساعت 12 بردم محل کارش .

ساعت 3 اومده خونه ظرف خالی رو آورده ...دیدم رفته سر دیگ غذا.گفتن نخوردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
میگه ساعت 10 نون پنیر خورده بودم ...غذا رو دادم یکی از همکارام

خورد ...

برای خودمون ماهی سرخ کرده بودم .سعی کردم خونسردی مو حفظ کنم . رفتم براش کشیدم توی ظرف

ولی حالم بد بود ...هنوزم یادم میاد داغ میکنم

الان موندم ..........چی کنم دوست داشتم همون موقع سرش رو میکوبیدم به دیوار

...هیچ با هیچ برابر نیست!!!!!!!!!!.
..0......



من به شوشو وقتی از بانک میاد میگم عزیزم غذاتو خوردی؟خوشمزه بود؟این مشتری ها اصلا گذاشتن بخوری؟ اونم همه چیزو برام میگه که حتی کدوم همکارش به غذا ناخونک زده.....منم میگم شایددلشون بخواد یه تعارف کوچولوبزن بعدبا خیال راحت بشین ناهارت روبخورر
میگه کوفت بخورن همسرم این همه زحمت کشیده اونا غذاهای خودشونو میخورن سراغ مال منم میان
عزیزم
جاری من کلا هیچ کس رو توی خانواده شوشو آدم حساب نمی کنه مخصوصا به من جلوی اونا خیلی بی محلی می کنه
مثلا هروقت من شام یا ناهار دعوتشون می کنم دیر میان

مثلا برای افطاری که ساعت 8 و نیم اذان می گن فکر کن ساعت 9 و رب پاشده اومده
خوب من چطوری باهاش مثل خودش رفتار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوب معدم سوراخ می شه از گشنگی!!!!
البته اون شب شوهرم رو با بدبختی راضی کردم که دیگه ساعت 8 و چهل و پنج دقیقه افطار کنه
حالا جالب تر از همه این که یک کوچه از ما بالاترن
یعنی نه ترافیکی نه هیچی!!!!!!!!!!!
به منم یاد بدین با این جور آدما چه کار کنیم؟.
اندکی صبر سحر نزدیک است!!!!!!!!!!
من مامی شوشو هر موقع مهمونی داشت زود میرفتم کمکش کنم گفتم منم مثل دخترش چه اشکالی داره ولی هر موقع من مهمونی داشتم دیر اومد حتی من مهمون داشتم 22 نفر خانوما ظهر عین مهمون اومد خاله شوشو زود تر اومد
منم گفتم باشه به موقش طلافی میکنم
ماهرمضونی افطاری داشت منم دیر رفتم دو ساعت قبل از افطار خواهره شوشو از ظهر رفته بود اینقده حال داد تمامه کارارو کرده بودن

من از اون موقع گفتم هیچی نمیگم به روشون نمیارم ولی عین خودشون رفتار میکنم اگر هم حرفی زدن میگم عین خودتون
Lilypie Pregnancy tickers
من مامی شوشو هر موقع مهمونی داشت زود میرفتم کمکش کنم گفتم منم مثل دخترش چه اشکالی داره ولی هر موقع من مهمونی داشتم دیر اومد حتی من مهمون داشتم 22 نفر خانوما ظهر عین مهمون اومد خاله شوشو زود تر اومد
منم گفتم باشه به موقش طلافی میکنم
ماهرمضونی افطاری داشت منم دیر رفتم دو ساعت قبل از افطار خواهره شوشو از ظهر رفته بود اینقده حال داد تمامه کارارو کرده بودن

من از اون موقع گفتم هیچی نمیگم به روشون نمیارم ولی عین خودشون رفتار میکنم اگر هم حرفی زدن میگم عین خودتون
Lilypie Pregnancy tickers
روبی جان ناراحتی نداره که من جات باشم چند روز غذا نمیدم البته اگه همین یه بار بود کوتاه بیا و راحت حرفتو بزن که نباید این کارو میکرد جوری بگو ناراحت نشه.شاید دلیل خاصی داشته. اومده بود خونه بهش غذا نمیدادی میگفتی تموم شده
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
سیاست یه هنره که متاسفانه هرکسی نداره نمونش خود من:شوهر من اوایل خیلی خوب بود الانم هست ها اما نه مثل اوایل هر کاری توخونه میکرد گرگیری جارو کشیدن جمع کردن خونه شستن سرویس بهداشتی غذاپختن از قرمه سبزی و فسنجون بگیر تا جوجه کباب ظرف شستن کلا هرکاری که فکرشو بکنین ولی من چیکار کردم ؟؟؟؟اولا خوب بودم اما بعدش شدم معتاد رمان و اینترنت سعی میکردم کارارو خوب و بد زودتر سرهم بیارم تا زودتر به رمان و اینترنت برسم بیچاره از سر کار زنگ میزد اونقدر از قصد بیحال و حوصله حرف میزدم که پشیمون میشد چرا چون رمانه جای حساسش بود رفته رفته شوهرم هم تغییر کرد البته الانم خوبه اما نه مثل اون مواقع خودشم یه بار گفت تو خودت باعث شدی تغییر کنم وقتی میبینم بهم اهمیت نمیدی منم تغییر میکنم حالا دوهفته ای میشه که رمان خوندنو ترک اینترنتم کم کردم اما میدونم سیاست اینکه زندگیمونو بهتر کنم ندارم واقعا نگرانو ناراحتم خواهش میکن کمکم کنید بگید چیکار کنم
نه این و نه آن میشود هرچه خدا خواست همان میشود....
من فکر نمیکنم هیچکدومتون اندازه من واسه شوشو مایه بذاره...
تا میاد خونه باید ماساژش بدم،بخدا دستام درد میگیره،ولی اینقدر میترسم بگم به من چه و بره بهم خیانت کنه که نگو. اصلا یه استرسی از این نی نی سایت به من وارد شده که تا شوشو میاد من سیستمو خاموش میکنمو میچسبم به اون. مثلا میگه الان منو 313تا بوسه بزن...این قانون نامزدیمون بود که 313تا بوسش میکردم کل بدنشو و اونم خیلی دوست داره و بهش میگه بوسه درمانی.
من فکر میکنم هر مردی قلق خاص خودشو داره مثلا دیشب یکی میگفت من وسط یه کاری یهو میگم راستی... و شوهرم با تعجب نگام میکنه و منم میگم تو منو میخواستی......
منم دیشب داشت فکر میکرد رفتم داد زدم راستی... گفت چییییییی؟؟؟ گفتم تو منو میخواستی؟؟؟ گفت زهـــــــــــــــــــــــــــرمار و تو منو میخواستی. فهمیدم گند زدم
شخصیتم را با برخوردم اشتباه نگیر.
شخصیتم آن چیزیست که هستم و برخوردم بستگی به آن چیزی دارد که تو هستی!!
یا اینکه اوایل همش دعوا و درگیری داشتیم و حتی یکی دوبار از شدت بلبلی جواب دادن من سیلی خوردمو مادر شوشو کیف میکرد مثل این شکلک
از اینجا یاد گرفتم اگه بابامو فحش ناموسی داد لام تاکام حرف نزنم... و چون با مادر شوشو زندگی میکنیم دیگه به اون گیر میداد و دعواشون میشد و این میشد قیافه من
شخصیتم را با برخوردم اشتباه نگیر.
شخصیتم آن چیزیست که هستم و برخوردم بستگی به آن چیزی دارد که تو هستی!!
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792