من یه جاری دارم خیلی زرنگه فلفلی جون اگه مادرشوهرم خونه نباشه زنگ بزنه که فلانی شام درست کن مثلا می خواییم کوکودرست کنیم می گه من از سرخ کردن خوشم نمیا من موادش رو قاطی می کتنم می شه شما هم سرخش کنی؟داشتی سیاست رو؟
امام علی(ع) در نامه ای خطاب به مالک اشتر: ای مالک!شباهنگام کسی را در حال گناه دیدی صبح به آن چشم نگاهش نکن، شاید سحرگاه توبه کرده باشد و تو ندانی!
الان چند روزیه که خانواده شوهرم رفتند مسافرت. ...روزی که رفتند عصرش من رفتم خونشون و اونجا رو عین دسته گل کردم...............حماقت منو می بینید؟؟ بعد چند روزی خترش که شلخته هم تشریف داره اومد خونه مادره و کل زحمت های من بر باد رفت....حالا مادرشوهره که نمی دونه من نظافت کردم.....همه اونا هم به پای دختره تموم میشه....تازه مادره بیاد اونجا شهر شام شده.........
اصلا نمی دونم به من چه که خونه اونا کثیفه...........دختراش که احساس مسئولیت ندارن چرا من خودمو خسته می کنم؟؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من خودم مشکل دارم...اصلا به دلم بس نمیام....دوست دارم یه کاری رو تمام و کامل انجام بدم...نه نیمه کاره..... جاری من اصلا دست نمی زنه....به هیچ کاری.....از همه هم عزیزتره............ حالا بگین مشکل کار از کجاست؟
نمیدونین چه حالی میشه .............. انگار عذاب وجدان میگیره بعد زنگ میزنه که سر از کارم در بیاره آخه فک میکنه الان سرم کجا بنده ....... زودی میگم خدا حافظ ........... گاهی زنگ میزنه یه مساله الکی رو بهونه میکنه که فقط بعدش زودتر بگه بای.. با اینکه اصلا نمیدونه قضیه رو
من همون اول کار همشون ناک اوت کردم با رک بودن با تند حرف زدن با رفت و آمد کم گاهی اگه خواهر شوهرم ادا در می آورد محلش نمیدادم و..... اما یه اصل اساسی پیش شوشو بدشونو نمیگفتم فقط میگفتم خواهر تو مث خواهر خودمه اگه خواهر خودم هم بود جوابشو میدادم.... شوشو هم موافق بود
من که به اونا گیر نمی دم....اصلا مامانم اجازه نمی ده کسی بد عروساشو بگه..........خیلی هواشونو داره......... اگه مادرشوهر منم همین جوری می بود من هیچ غمی نداشتم...... مهمهترین سیاستی که امروز یاد گرفتم اینه که خودمو کمتر نشونوشون بدم.....اصلا زنگ نزنم....رفتم خونشون دست به هیچ کاری نزنم..........غذایی اگه دست می کنم...........خودمو زیادی خسته نکنم.......
فلفلی جان شما داری اشتباه می کنی،نباید تا این حد شان خودتو بیاری پایین چون ای کارهایی که میکنی نمی گن لطف می کنی بعد چند وقت می شه وظیفت. اگه چند وقت سنگین و رنگین بشینی اونهاهم ازت توقع ندارند.
فلفی جون کاشکی من یه عروس دست و بال دار مثل تو گیرم بیاد. به نظر من اونا اخلاق خوبی دارند که تو نگفته راضی به این کارها هستی. وگرنه ... چرا فکر میکنید شأنش پایین اومده؟ کسی از محبت کردن بی ارج و قرب نمیشه
مهدیس راست می گه...........اگه من که کار می کنم عروسای دیگه هم کار کنند خوبه...وقتی اونا خودشونو به بچه هاشون سرگرم می کنند.........چرا من خودمو کوچیک کنم...........مادرشوهرم حالیش میشه من دارم محبت می کنم...ولی جاری فکر می کنه من زیادی نادونم که دارم اونجا کار انجام می دم....وگرنه آدم از انجام چند تا کار که خورد نمیشه..... ولی در کل تصمیمم بر اینه که تغییر رویه بدم.فعلا که دو هفته ای میشه رفتند مسافرت.....در این مدت من چند باری زنگ زدم...اما الان دیگه زنگ زدنو تعطیل می کنم........... می خوام تعطیل که شدم من هم برم مسافرت.......