واااای خیلی دارم اذیت میشم با این مادرشوهر
دیروز قرار بود با جاریم اینا و مادرشوهرم اینا بزیم پارک
مادرشوهر اول گفت ن و اینا بعد رفتک اماده شه در اتاقو باز گذاشته لباساشو عوض کرده وضعش ناجور بود حالا خوبه شوهرم ندید
وگرنه خودکشی میکردم
چن شب قبلشم ک رفتم همه نشسته بودیم جاریم به مادرشوهرم داست فیلم نشون میداد زنه میرقصید ولی تاریک بود
معلوم نبود برادرشوهرم اومد ب شوهرم نشون بده مامانش گف ععع ععع عع بهنام نبین زنه لخته
منم میدونستم لخت نیس
حساسم خیلی
مادرشوهرم میدونه ک حساسم دست گذاشت رو نقطه ضعفم
اعصابم خورد شد
بعد همون شب ک رفتیم اونجا جهیزیمو بردیم چون خبر نداده بودیم چن مین نشستم دوتا سیب زمینی گنده گذاشت جلوم پوست کردم خورد کردم تموم شد گفت سالادم درست کن
بعد جاریم بیکار اونجا نشسته بود
ینی دستم داشت میشکست انقد پوست کردم و خورد کردم
بدم اومد خیلی ازش منو کوچیک کردم
بدبختیم ۹ روز دگ تازه شروع میشه
عروسیمه قراره تو ساختمونشون باشیم..
هی خدا