صبح که پا شدم یه سوسک کنارم خوابیده بودم سکته کردم هنوز چشام باز نشده بود ازجام پریدم پام پیچ خورد افتادم رو زن عموی مامانم که سکته کرده زیر تخت من خواب بود
بیچاره نمیتونه حرف بزنه وگرنه به همه میگفت
بعدش گفتم پیش میاد یه کلاغ سیاه دیدم نشسته رو درخت رو به رو همش به من نگاه میکرد موقع صبحانه خوردن چند بارم خودم زدم به اون راه زیرچشمی دیدم منو میبینه فقط
الان باید برم بیرون چنتا ایه با دست نوشتم
دیگه چی با خودم ببرم مشکلی برام پیش نیاد
زن عموی مامانم یه سنگ نمک تو روسریش گره زده
اشکالی نداره اون با خودم ببرم بعد که برگشتم پسش میدم تا وقتی باطل السحر پیدا کنم کسی میشناسید