2777
2789

چقدر دلم میخواد منو با یکی که خیلی از خودش بهتره ببینه و حرص بخوره و حسرت بکشه یعنی جیگرش اتیش بگیره

مثل اون سکانس در انتهای شب که بهتنام ماهی و رضا رو باهمدیگه دید

من لیاقتم خیلی بیشتر از همچین ادم کثلفتی بود

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



تا از عقلت نرفته بیرون نرو با یکی دیگه

اونم نازاحت نمیشه تو رو با کسی ببینه بهت قول میدم

لقش

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

اولین اینکه خیلی درگیرشی

دومن اینکه خیلی فیلم میبینی 

سوما تمرکزت را از جنس مخالف بردار و روی خودت بزار

خدایمهربونم 💖 مواظب تو دلیم باش خدایا شکررررررت💋خدا جونم مصلحتت با خواسته من یکی باشه الهی آمین🙏❤️

بخوام خلاصه بگم ماچهارسال دوست بودیم پسر بدی نبود اونقد اما ادم گیر و رومخ و بشدت مغرور یعنی بحثی میکردم مقصر من بودم دهنم صاف میشد چون فامیلم بود یسری دعوا ها همیشه سراین مساله داشتیم خلاصه بگذریم بعد چهارسال ی روز ک بیرون بودیم سرمامانش بحثمون شد و من خیلی جدی کات کردم اونم فک میکرد مثل همیشه بیادسمتم و قبولش میکنم گذشت روزا هفته ها پیام زنگ پیام زنگ خودش دوستاش ب من ورفیقام اما دیگ ب هیچ وجه برنگشتم چشمام بازشدع بود انگار 

هیچی باگذشت 7سال ازطرف یکی ب گوشم رسید ک مامانش گفته دل پسرم هنوز بافلانیه عکساشو داره رولبتاپش هنوز عکس اونه و فراموشش نکرده منم تازه باهمسرم اشناشده بودم این اومد شمال منو همسرم بیرون بودیم دست تو دست این عن اقا یهو مارو دید انگار دستاش یخ زد ی لحظه قلبش وایساد همینجوری کپ کرده موند مارو نگاه کردن هیچی بعد چن وقت ماازدواج کردیم واونم دقیقا شیش ماه بعد من ازدواج کرد

یجوریه ک خاک پای همسرمم نمیشه از هیچچچ نظر

دختر باید حیاداشته باشه پرده رو پنجره اتاق منم داره😉
بخوام خلاصه بگم ماچهارسال دوست بودیم پسر بدی نبود اونقد اما ادم گیر و رومخ و بشدت مغرور یعنی بحثی می ...

دل منم خنک شد😂😂😂ولی طرف من رفته بوده پی لیاقتش این بیچاره اونقدرم بدی نکرده بوده

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792