2777
2789

مامانم اینا یک ماه نبودند.

قبل رفتن،مامانم خونه تکونی کرد

عروسمون که تو عقدن اومد بیست روزی پیش برادرم که تنها نباشن.

حالا دارن میان مامانم اینا.

حالا عروسمون برداشت گفت برنامه ت چیه برا تمیزکاری خونه مامانت

و منی که فکر کردم وقتی خونه رو به شکل خونه تکونی تحویل گرفته و حالا کثیف شده، با خودش میگه خب ما کثیف کردیم خودمونیم تمیز میکنیم.ولی چیزی نگفتم.بعد گفتم میام کمکتون.بعد ناراحت شد که مگه اون باید تمیز کنه.و باز چیزی نگفتم.تصورم این بود میرم جارو گردگیری هست و تمیز کردن سینک و گاز و سرویس بهداشتی...(بماند که برام سوال بود یکی دیگه ریده،چرا من باید برم سرویس رو بسازیم)

حالا رفته م میبینم به اندازه بیست روز،هرچی خوردن تو پذیراییه.هروی برداشتن بیرون از کابینت هاست....

باز تصمیم دارم هیچی نگم بهش میگم همینجوریش دنبال دعپاست.

ولی کرم درونم میگه زنگ بزنم حداقل بیاد کمک.

کارگر میترسم بگیرم چون بچه کوچک دارم نمیتونم بالاسرش وایستم اگر یک سوزن کم شده یا بشکنه یا خراب شده میگن فلانی کارگر آورد و...

جالبه حتی گفت نمیتونه بیاد بالاسر کارگر وابسته...بابا تو ریختی من دارم پول میدم یکی دیگه داره تمیز می‌کنه فقط تو وایستا بالاسرش،اصلا گوشی کار کن، یا فیلم ببین یا...فقط تو خونه باش.

حالا اومدم درد و دل.همین.

به نظرم شما هم اصلا تمیز نکن 

هنوز با جمله «به نام خدواند رنگین کمون» کنار نیومده بودم .  .که «بارون اومد و یادم داد ....» دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی باید پاهایت زمین را لمس میکرد نه اینکه در آسمان ها سیر گنی !!!!

ببخشید ولی این چیزا از بی عرضگی برادرتون هم هست . اگر روی همسرش برش داشت همین ۲۰ روز خونه این جوری نمیشد که حالا شما بخوای بری تمیز کنی . من اگر جات بودم اصلا خودم رو دخالت نمیدادم تا مادرم برگرده . خونه امانت دست اونا بوده اگر روشون میشه همون جوری تحویل بدن به مادرتون

اگر دوست داشتید لطفا برای شادی روح مامانم یک صلوات بفرستید 💚

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

یکی دیگ ریده شما تمیز کنی؟؟؟بعدشم ساکت بمونی؟؟؟؟اگ اون بود ساکت میموند اخه اینقد رو ندید بابا خونه امانت دستش بود ترزده توش عرضه تمیزکردنم نداره عجبا اصلا دست نزن

رفیق هرنوعش،با هرنوعی گشتیم ودیدیم ک تهش با زخمی تنهاییم:)

من بودم سکوت نمیکردم
یا حداقل به برادرم میگفتم بیاد جور زنشو بکشه
از سکوت بیجا بدم میاد
ادم هارو پر رو و گستاخ و طلبکار میکنه 

زندگی یعنی: یک سار پرید....از چه دلتنگ شدی؟    دلخوشی ها کم نیست مثلا این خورشید🌟🍃
ببخشید ولی این چیزا از بی عرضگی برادرتون هم هست . اگر روی همسرش برش داشت همین ۲۰ روز خونه این جوری ن ...

خب در بی عرضگی برادرم که کشی نیس وگرنه زنش تمیز نمیکنه،خودش که تمیز بکنه.

ببین نمیشه تمیز نکرد،مهمان زیادی میان دیدن مامان بابام ...

از خونه زندگی گوه می‌باره.میان دینشون یک ایل و تبار...اصلا نمیشه.دارن از مکه میان.

آها خب پس اینجوریه بورو تمیز کن 

زیارتشون هم قبول باشه 

هنوز با جمله «به نام خدواند رنگین کمون» کنار نیومده بودم .  .که «بارون اومد و یادم داد ....» دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی باید پاهایت زمین را لمس میکرد نه اینکه در آسمان ها سیر گنی !!!!
خب در بی عرضگی برادرم که کشی نیس وگرنه زنش تمیز نمیکنه،خودش که تمیز بکنه.ببین نمیشه تمیز نکرد،مهمان ...

پس اقلا هر دو شون رو بگیر کمک . پول کارگر هم تو بدی ؟ خیلی زور داره

اگر دوست داشتید لطفا برای شادی روح مامانم یک صلوات بفرستید 💚

همین حرفها ک اینجا زدی ب برادرت بگو حتما

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔

حالم اول از داداشت بعدم زنداداشت به هم خورد

اصلا تمیز نکن بزار آبروش جلوی همه فامیلتون بره 

به لحظه ای فکر می کنم🍁🍁🍁که بعد از هر بار اشک ریختن🍁🍁🍁صورتم را با دستان خودم پاک می کنم🍁🍁🍁خودم را مرتب می کنم 🍁🍁🍁و به زندگی ادامه می دهم🍁🍁🍁به گذرا بودن همان لحظه فکر می کنم 🍁🍁🍁و گذرا بودن مابقی اتفاقات زندگی 🍁🍁🍁و گذشتن عمری که از شما چه پنهان 🍁🍁🍁به فردایش هیچ اعتباری نیست🍁🍁🍁 و در همان لحظه نفسی می کشم🍁🍁🍁هر اتفاقی که نیاز به بخشش من دارد می بخشم 🍁🍁🍁و می گذارم در گذشته ام برای همیشه بماند🍁🍁🍁و ادامه لحظه های باقی را 🍁🍁🍁 نوش جان می کنم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز