من بعضی وقتا میرم پیش خواهرم تو مغازش کار میکنم مجردم هستم بعد این کناریاش یه مشت زنه پرحرفن تا من میام میگن ازدواج کردی با خواهرت زندگی میکنی اینقدر نفهمن من میام کار میکنم نمیگن میرم خونه خودمون فکر میکنن با خواهرم زندگی میکنم بماند که چقدر هم خواهرمان اذیت کردن با حرفاشون نه خودش جوابشون میده نه نمیزاره من جواب بدم اون هفته یکیشون اومده میگه اصصصصلا ازدواج نکن منم گفتم خودت چرا ازدواج کردی طلاق بگیر خو لال شد خلاصه امروز خواهرم قبل از اینکه بریم سرکار گفت فلانی (یعنی یکی از زنا پرحرف) هرچیییییی بهت گفت تو هیچی نگو من با اینا رودروایسی دارم گفتم ببین من نمیتونم مثل تو هیچی نگم اولا غلط میکنه بگه بعدشم بی جواب نمیزارم ننننه نگو نننه فلان نننه چنان منم گفتم بالا بری پایین بیای من میگم جوابشو میدم اگر زر زد خلاصه رفتیم تو ماشین یهو برداشت گفت بیا فلان برنامه رو گوشی کم نصب کن منم اینقققدددر عصبی بودم گفتم بلد نیستم...فهمید بلدم ولی به حدی اعصابم خورد بود گفتم بلد نیستم، بعد پشیمون شدم ولی چون گفتم بلد نیستم دیگه ادامش نمیدم خیلی برام زحمت میکشه ولی با حرفاش کاراش دیوونم میکنه وقتی طرف زل زده تو چشمام فضولی زیادی میکنه چطور هیچی نگم؟؟؟ یه حرفایی برا همه درست میکنن که چی بگم...حالا آیا من حق داشتم اعصابم خورد بشه نصب نکنم یانه؟ ته دلم گفتم برو بده همونا نصب کنن...همش منا به بدخت بچه ای حساب میکنه تو سن 29 30 سالگیم اونوقت با 6 سال کوچیک تر از خودم بیا ببین چطور رفتار میکنه
قفل میکنم چون میخوام بپاکم فقط بگو حق دارم یانه