سلام خانما من الان پنج ماهه زایمان کردم و از وقتی زایمان کردم فقط دو هفته خونمون بودم همشو خونه مادرشوهرم هستیم رفتار شوهرم اینجا خیلی فرق میکنه با من شما ک میگین ب خودمون برسیم همه اینا خونه میشه من اینجا ن میتونم با شوهرم حرف بزنم روز ب روزهم صمیمتمون از بین میره من چیکار کنم ک مشکلمون حل بشه
من همه نظرات و نخوندم اما واقعا گير كردم
من بعد از زايمانم شكمم افتاده و زشت شد انواع گنا رو خريدم تا جمع بشه به خودم رسيدم نزاشتم شلخته بشم حتي محبتمم تقسيم كردم اما شوهرم از بعد به دنيا اومدن بچمون ديگه پيشم نخوابيد گفت با سر و صدا بيدار ميشه و تو پذيرايي خوابيد منم چون خودم شاغلم ميفهميدم چي ميگه گفتم تا برم سر كار اينجوريه بعدش چون بايد با هم كمك كنيم شايد بياد پيشم بخوابه اما بازم نيومد حتي وقتي بهشم ميگم بيا پيشم نمياد و ميگه رو زمين راحتم منم خيلي تلاش كردم رابطمون سرد نشه اما ديگه بيخيال شدم الان كه بچم ٧ ماهشه ديگه فقط بچم مهمه و حتي بهم خيانتم بكنه مهم نيست جالبه بدونين خانوما بيشتر خرج خونه با منه
بعضي وقتا فكر ميكنم چرا ازدواج كردم و چرا بچه دار شدم
حتي يه بار تو دعوا گفت چه جذابيتي برام داري بيام پيشت ميبينين من چقدر بدبختم😭😭
بیشتر مشکلات زن و شوهر بعد از بچه دار شدن،تقسیم نکردن مسئولیت ها برای کار خونه و مراقبت از بچه هست.بیشتر بار مسئولیت میوفته گردن مادر و اونقدر خسته میشه ک وقتی برای خودش و حتی همسرش نداره.و از طرفی هورموناش می‌ریزه بهم و حساستر میشه و بیشتر از قبل نیازمند توجه و کمک همسرش.اینجا اگه آقا توجه و کمک نکنه زندگی میشه کوفت و زهر مار!رابطه سرد و سردتر میشه.بچه ی بیچاره رو بگو ک نیازمند یه محیط پر از آرامش و محبته.سرنوشت این بچه چی میشه؟
عزیزم نمیدونم جواب من و میبینی یا نه اما من بعد ۲ سال فهمیدم شوهرم بهم خیانت میکرده بارها و وقتی فهمیدم و دستش رو شد یک سال تمام پیش مشاور رفتیم و اقرار کرد اشتباه کرده و دیگه تکرار نمیکنه الان بعد ۲ سال یه کم فراموش کردم و به سختی بهش یه کم اعتماد کردم البته به خاطر فرزندم موندم وگرنه قطعا جدا میشدم الانم اوضاع معمولیه
این و گفتم که اگر شوهرتون یک دفعه خیلی سرد شده شک کنین که خبریه حتما
