عجیب ترینش یکی بود که 10 سال خدا شاهده 10 سال ول کن نبود. هر سال یکی دوبار افراد مختلفی رو واسطه می‌کرد برای خواستگاری. هیچیمون هم به هم نمی‌خورد، هیچییییی.
مکه نشد مدینه صغرا نشد سکینه
یاد حبیب لیسانسه ها افتادم خخخخخخخ
من یکی داشتم زندگیمو کرد جهنم ادم سمی اسم و فامیلمو توی خیابون با صدای بلند داد میزد و میگفت عاشقتم آبرو برام نذاشت
همشون عجیب بودن والا من قبلا هم گفتم یکی بود بهش گفتم نه میگفت چرا ناز الکی میکنی من منتظر بودم تو بیای بگی فک کردم روت نشده 😶حالا من جوری گفتم نه غرورش خدشه دار نشه ولی بااون اعتماد به نفس گویا چیزیش نمیشده
یکی از فامیل های خیلی دور بابام ، رفته بود خواستگاری دختر برادرش گفته بود، داداش شما دخترتو به کسی نده ،دخترتو بالاخره می گیرم برای یکی از سه تا پسرام.
و واقعا هم پسر بزرگه گرفتتش الان سه تا بچه دارن
یکی اومده بود خواستگاریم، همزمان همسرمم اومده بود خواستگاری و حرفامون تموم شده بود اما کسی از فامیل و دوست و اشنا هنوز نمیدونست، بعد بابام به مامان پسره گفت اره دخترم نامزد کرده و قراره فلان روز بله برونش باشه، مامان پسره هم گفت عیبی نداره پس اون یکی خواهرشو برای پسرم میخایم ، قیافه بابام 😡🤬🤬😤😤😤، گفت مگه اومدین سیب و گلابی بخرین که تموم شده بجاش یه میوه دیگه میخواین؟؟؟،🤣🤣
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز