توجمع خانواده بودیم همه هم بودن یهو خواست یه حرفی بزنه حرفشو خورد به من گفت برو بیرون
تو جمع من ضایع شدم رفتم بیرون و اصلا نموندم
حالا اون یکی خواهرم به گوشش رسونده یکم خوراکی برام اورد میگه ببخشید منظوری نداشتم
اما اصلا نمیتونم هضمش کنم
مامانم هم پشت اون بود یعنی هیچوقت پشت من نبوده اما....
با مامانم هم قهرم دیشب من یه. مانتوی بلند پوشیدم خواهرام کوتاه بعد مامانم جلو زن داییم همش میگفت ای وای ببین کبری(اسم الکی من ) چه بد لباس پوشیده
منم همونجا گفتم اینا رو نمیبینی منه بدبخت رو میبینی
خیلی ازشون ناراحتم خیلی خیلی خیلی
بخوام ازشون بگم تا فردا طول میکشه