خواهرم ماه هشتم بارداریشه دیروز دیدمش خوب بود دیشب تاپیک زده از همه چی خسته س کاش میشد همه چیو ول کنه برای همیشه بره
اخه چرا باید همچین چیزی بگه
اینجا ادما حرف دلشونو میزنن
الان باید با کلی ذوق منتظر بچه ش باشه شوق و امید به زندگی داشته باشه
وای خدا چقدر ناراحت شدم و چقدر دلم گرفت از تاپیکش
خدا لعنت کنه شوهر اشغالشو حتما اون اذیتش کرده
هرکاری دلش بخواد میکنه به حرف کسی هم گوش نمیده خواهرم خیلی لی لی به لالاش میزاره هزار بار بهش گفتم انقد رو نده یکم جلوش وایسا ولی چه فایده
اصلا معلوم نیس بچشو دوست داشته باشه یا نه
هیچوقت با ذوق در مورد زایمان و بجه حرف نزد
انگار به اصرار شوهرش بچه دار شد
میشه مادری بچشو دوست نداشته باشه
دلم اتیش گرفت براش