2777
2789

مادرشدن اینطوریه ک دیشب تا صب کلا نخوابید صبح ساعت۹تا۱۰شوهرم‌نگهش داشت من خوابیدم اونم عمیق نه استرس داشتم هی بیدار میشدم اذیت نشه بچم بعد بیدارشدم شوهرم رفت سرکار منم دخترم شیر دادم بهش اومدم اشپزخونه میز صبونه شوهرم و‌پسرم و‌جمع کردم کارای خونه رو‌انجام دادم جاروبرقی گردگیری جابجایی لباسا وناهار درست کردم کلی لباس انداختم لباسشویی ک‌ده خسته شدم پسرم پهنشون کرد بعد برا خودم ی چای ریختم رفتم‌سراغ دخترم دیدم یخورده ب لباسش نم پس داده رفتم حموم‌و‌گرم‌کردم‌ اول خودم ‌وشستم دخترم و‌پسرم اورد بردمش حموم‌شستمش تموم‌م‌شد پسرم بردم اونم شستم‌من وگیسوخانم اومدیم بیرون پسرم موند بازی کنه یکم‌تو حموم بعد لباسای گیسو پوشوندم شیر دادم خوابید اومدم‌اشپزخونه تازه یادم اومدک نه صبحانه خوردم‌ن چای ک ریخته بودم ی دمنوش گل گاوزبون و‌نبات ریختم براخودم نشستم با ی کیک بخورم خیلی فشارم افتاده بود دستام‌میلرزیدبهتر ک شدم بلندشدو سالاد درست کردم ک شوهرم‌میاد برا ناهار 

بعد ناهار ظرفا رو‌فقط چیدم‌رو‌اپن و‌رفتم‌بخوابم‌انقدد خسته بودم همینکه چرتم برد خانم خانما دوباره شر‌وع کرد و من بیدارشدم دیگ‌شیرش دادم‌ارومش‌کردم‌ گذاشتمش توگهواره رفتم‌سراغ ظرفا و‌کارا شام میخواستم دلمه درست کنم ی پیاز خورد کردم دوباره گریه کرد رفتم‌شیرش دادم‌ارومش‌کردم‌باز رفتم‌سراغ شام اخر دیدم نمیذاره شام درست کنم زنگ‌زدم‌مامانم اومد یکم پیشم‌نشست بچه رو‌گرفت من دلمه هارو‌پیچیدم دیگ‌ نشستیم چای خوردیم حرف زدیم‌تاشام‌اماده شد برا مامانم ظرف پر‌کر‌م برد خونشون من و‌پسرمم خوردیم ظرفاش شستم منتظرم پسرم بخوابه دخترم ک فعلا خوابه میخوام تابیدارنشده ی چرت بزنم چون‌امروزم‌شکمش کارنکرده قطعا تاصب گریه و‌بیداری داره

درسته سخته ولیخیلی خوبه خدایا شکرت❤️

۲۷روزگی دخترم

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو/پدر شادی تموم شد توغم‌تو  همیشه بزرگترین آرزوم این بود پاهای بابام و‌ببوسم ولی هیچوقت روم‌نمیشد خجالت میکشیدم روزی که تو‌سردخونه دیدار آخرم بود نشستم کف سردخونه و‌چنددقیقه بی وقفه پاهاش و‌بوسیدم بدون هیچ‌خجالتی بدترین لحظه عمرم بود که از خودم تاهمیشه متنفر شدم توروخدا هیچوقت هیچوقت خجالت نکشید از بوسیدن دستای پدرمادرتون‌نذارین خدای نکرده ی روز این نوع بوسیدن تجربه کنید.درسته بعد بابام نفس میکشم ولی زندگی نمیکنم اصلا فقط به اجبار روزهامیگذره چون چاره ای ندارم ولی وقتی تموم جانم دیگه روزمین نیست منم نیستم روحم‌نیست جسمم که ادامه میده هیچوقت دیگه ادم قبل نمیشم🖤🥀خیلی دلتنگتم بابای مهربونم بابای خوبم خیلی قلبم تحمل این حجم دلتنگی نداره🥀🥀🥀

۲۰ روز اولو من در نظر نگیرم که بچم گرسنه میموند بقیش دیگه راحت بود.تا ۴ماهگیش خونه مامانم بودم.بیدار میشدم‌میدیدم جاشو عوض کرده شیرشو داده لباس عوض کردن گذاشتن وسط دارن باش بازی میکنن.بعد هم بچه راحتی بود تا یکسالگیش از ۲۴ ساعت ۲۰ ساعتشو خواب بود 

به خودت زیاد فشار میاری

ظرفارو از صیح بچین توی ماشین اخر شب بزن.

دلمه پیجیدن با نوزاد واقعا انتخاب خوبی نیست

غذاهای راحتتر درست کن.

دمنوش هم توی فلاکس بریز با عسل

ک کلا گرم باشه هر‌قت خواستی بخوری

اگر خسته ای..اگر دنیا بهت سخت گرفته..اگر توی نقطه بد زندگیت هستی..و یا سختی های گذشته باعث شدی تلخ بشی.یا فکر میکنی اگر تند تیز و با توهین و تحقیر جواب بدی خیلی باحالی..در تبادل نظر با بقیه اول چند دقیقه تحمل کن.اگر جوابی ک میخوای بدی تند و تیزه ننویس..به خاطر رضایت خدا 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



۲۰ روز اولو من در نظر نگیرم که بچم گرسنه میموند بقیش دیگه راحت بود.تا ۴ماهگیش خونه مامانم بودم.بیدار ...

الهی عزیزم 

ولی من همش دوست داشتم تنها باشیم امروزم جفتشون‌باهم‌خودم‌بردم‌حموم 

از لحظه اول بیمارستان هیچکس کارای بچه رو‌انجام نداد همه رو‌تنها خودم‌انجام‌دادم

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو/پدر شادی تموم شد توغم‌تو  همیشه بزرگترین آرزوم این بود پاهای بابام و‌ببوسم ولی هیچوقت روم‌نمیشد خجالت میکشیدم روزی که تو‌سردخونه دیدار آخرم بود نشستم کف سردخونه و‌چنددقیقه بی وقفه پاهاش و‌بوسیدم بدون هیچ‌خجالتی بدترین لحظه عمرم بود که از خودم تاهمیشه متنفر شدم توروخدا هیچوقت هیچوقت خجالت نکشید از بوسیدن دستای پدرمادرتون‌نذارین خدای نکرده ی روز این نوع بوسیدن تجربه کنید.درسته بعد بابام نفس میکشم ولی زندگی نمیکنم اصلا فقط به اجبار روزهامیگذره چون چاره ای ندارم ولی وقتی تموم جانم دیگه روزمین نیست منم نیستم روحم‌نیست جسمم که ادامه میده هیچوقت دیگه ادم قبل نمیشم🖤🥀خیلی دلتنگتم بابای مهربونم بابای خوبم خیلی قلبم تحمل این حجم دلتنگی نداره🥀🥀🥀
به خودت زیاد فشار میاری ظرفارو از صیح بچین توی ماشین اخر شب بزن. دلمه پیجیدن با نوزاد واقعا انتخاب ...

ممنون خیلیی خیلیی اذیت میشم ولی خب انکار عادتم شده بدبختی بقایا مونده چندوقت بستری بودم مرخص شدم امروز بااین فعالیتام‌باز ب خونریزی شدید افتادم ولی روزایی ک‌اینطوری فعالیت دارم شبش انرژیم زیادتره

پدر پشتم‌شکست از رفتن تو/پدر شادی تموم شد توغم‌تو  همیشه بزرگترین آرزوم این بود پاهای بابام و‌ببوسم ولی هیچوقت روم‌نمیشد خجالت میکشیدم روزی که تو‌سردخونه دیدار آخرم بود نشستم کف سردخونه و‌چنددقیقه بی وقفه پاهاش و‌بوسیدم بدون هیچ‌خجالتی بدترین لحظه عمرم بود که از خودم تاهمیشه متنفر شدم توروخدا هیچوقت هیچوقت خجالت نکشید از بوسیدن دستای پدرمادرتون‌نذارین خدای نکرده ی روز این نوع بوسیدن تجربه کنید.درسته بعد بابام نفس میکشم ولی زندگی نمیکنم اصلا فقط به اجبار روزهامیگذره چون چاره ای ندارم ولی وقتی تموم جانم دیگه روزمین نیست منم نیستم روحم‌نیست جسمم که ادامه میده هیچوقت دیگه ادم قبل نمیشم🖤🥀خیلی دلتنگتم بابای مهربونم بابای خوبم خیلی قلبم تحمل این حجم دلتنگی نداره🥀🥀🥀
ممنون خیلیی خیلیی اذیت میشم ولی خب انکار عادتم شده بدبختی بقایا مونده چندوقت بستری بودم مرخص شدم امر ...

به خودت فشار نیار

من سر بچه اول ناشی بودم هم بچه م اذیت میکرد

هم خودم از خودم کار میکشیدم بعدها به شدت مریض شدم.

ولی سر دومی یادگرفتم چیکار کنم.

کمکی کرفتم.کارارو سبک میکردم

و هم بچه هم خودم بسیار راحت بودیم

اگر خسته ای..اگر دنیا بهت سخت گرفته..اگر توی نقطه بد زندگیت هستی..و یا سختی های گذشته باعث شدی تلخ بشی.یا فکر میکنی اگر تند تیز و با توهین و تحقیر جواب بدی خیلی باحالی..در تبادل نظر با بقیه اول چند دقیقه تحمل کن.اگر جوابی ک میخوای بدی تند و تیزه ننویس..به خاطر رضایت خدا 

مادرانگی اولاش که تازه دنیا میاد جالب تره


چون مث تنوع میمونه...جدیده...بانمکه

هرچی بزرگتر میشه سخت تره.

واقعا مادرشدن فداکاری خیلی زیادی میخواد.

خیلی اتفاق مهمیه که زندگیتو به دو قسمت قبل و بعد تقسیم میکنه چنانکه اصلا یادت میره قبلا چطور میگذروندی.

خسته و پریشان میشی ولی عااااشق عااااشق عااااشق.


{در نهایت همه تنهاییم...}            لطفا افراد زیر۲۰سال در تاپیک‌هایی که به تجربه نیاز دارن شرکت نکنن ممنونم.
۲۰ روز اولو من در نظر نگیرم که بچم گرسنه میموند بقیش دیگه راحت بود.تا ۴ماهگیش خونه مامانم بودم.بیدار ...

خداروشکر

بچه من چله‌ای هم که بود همش چشماش باز بود‌

همیشه کم خواب🥲

{در نهایت همه تنهاییم...}            لطفا افراد زیر۲۰سال در تاپیک‌هایی که به تجربه نیاز دارن شرکت نکنن ممنونم.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز