سلام.تابستون بود که رفتیم تهران امامزاده صالح توی تجریش
شوهرم اومد کنارم نشست و گفت میدونی این امامزاده خیلی حاجت جوونارو میدن منم گفتم عه پس اگه واقعیه یه دوقلو به من بده(یه چیز محال گفتم که اصلا نمیشه)
حالا باردارم پریروز رفتم دکتر و بعد سونو گفت دوقلوان😞تمام فکرو ذهنم مشغوله چون من دو بچه شیطون ۹و ۵ساله دارم،مامان ندارم خواهر ندارم مدیریت خونه خودم و بابام دست منه
اصلا از فکرو خیال درنمیام
من به تمام مصلحت خدا ایمان دارم ولی این ترس لعنتی دست از سرم برنمیداره احساس میکنم دیگه هیچوقت رنگ ارامش رو نمیبینم.
مامان دوقلوها ارومم کنین