2777
2789
عنوان

داستان بارداری های من

| مشاهده متن کامل بحث + 430 بازدید | 69 پست
اره خیلی خوب کاری کردی نگفتی من پسرمون از ۴هفتگی فهمیدن انواع بلا بود که سرم اومد سونو گفت کلیه ش آب ...

واقعا آدم با خونواده بی فرهنگی که رو به رو بشه بهتره نگه هم خودش آسایش داره هم اون بچه تو شکم 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



اصلا قیافش کج شده بود اولش زیاد گرم نگرفت بعدشم عادی رفتار کرد منم هیچی به روی خودم نیاوردم  م ...

وای چقدر حسود خوبه دیده اینقدر سختی کشیدی تا بچه ت بمونه 

خداانشاالله بچه تو حفظ کنه نی نیای خوجمل وسالم  دیگه هم بهت بده 

[QUOTE=339375408]همون جاریم که از خوشی سر از پا نمی‌شناخت بعد من باردار شد ،با شکم بزرگ جلو من همش ر ...

خیلیا دلمو شکستن و عذابم دادن 

مادرشوهرم سر بارداری قبلیا خیلی اذیتم میکرد یک لیوان آب می‌خوردم باید ب اونم میدادم می‌گفت تو خوردی من دلم خواسته گناهم میاد گردنت ،بقران قسم می‌دید یه لقمه بدون اون گذاشتم دهنم جنگ راه مینداخت می‌گفت خدا ازت نگذره نمیکی من دلم میخواد ازت کم میشه ب منم بدی همش جنگ بود ،نمیکفت من بارداری پر خطر دارم باید ب شکم اونم می‌رسیدم 

وای چقدر حسود خوبه دیده اینقدر سختی کشیدی تا بچه ت بمونه  خداانشاالله بچه تو حفظ کنه نی نیای خ ...

قربونتشم عزیزم ممنون 

ان شاءالله ایندفعه خدا باز یکی سالم بهم بده بهش دوتا دیگه بسمه 🥺🥺خیلی بچه دوست دارم 🥺🥺

چقدر سخت، تصورشم سخته، از برنامه ماه عسل هم تلختر. 

خیلی سخت تر از ایناش نگفتم چون حالمو بدتر میکرد🥺ب جون همین بچم قسم یک دفع مادرشوهرم حالش بد شده بود می‌گفت من میمیرم نمی‌مونم دیکه ازم حلالیت طلبید بهم گفت تو بارداری قبلیات من از ترس این که پسرم دورش شلوغ بشه من فراموش بشم رفته بودم برات دعا کردم بچه هات نمونن ،بقران گفت اینکارو با دختر بزرگم رفتیم انجام دادیم برات ،باورتون نمیشه اصلا شوکه شده بودم گریه میکردم شدید نفرتم بهشون صد برابر شد گفتم هیچ وقت ازتون نمیگذرم خدا هم نگذره ،هیچ وقت حلالتون نمیکنم ،من الان ک الانه میرم سر قبر بچه هام گریه میکنم باهاشون حرف میزنم ،بهشون میگم شما بخدا نزدیکترین بگید خدا یه خواهر یا برادر سالم بهم بده..



وای چقدر پرو بوده عوضی که ازتو مراقبت کنه خودش بدتر میکرده 

اخ دیوانم کرده الان ازش متنفرم هیچ وقت حلالش نمیکنم 

یدفع ضعف کرده بودم نشستم نون و ماست خوردم یهو بیدار شد چشمش خورد به نون و ماست بدبختی سرم آورد نکو ،بااو شکمم برادر شوهرم باهام دعوا کرد گفت ازت کم میشه ب مادرم بدی دعوا کردا،منم دعوا گفتم ناراحتی تو بیا ببرش من از دست شما چه گناهی کردم سرتون خورد 

و

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   gthllwthy  |  8 ساعت پیش
توسط   فاطما_گل_  |  18 ساعت پیش