سلام ب روی ماهت عزیزم ♥️
شخصا اینجا از هزینه هایی که برای بچه هام انجام میدم نمیگم شاید چون افکارم با بعضی از دوستانِ گل اینجا تفاوت داره 🌹
همه ی ما خواستارخوشبختی فرزندمون و عاقبت ب خیریش هستم فقط مسیرمون متفاوته 🍁
بچه های من مدرسه ی دولتی میرن (البته که یه نیمچه شهریه ای دارن اما نه اونقدر زیاد)
مدرسه ی دولتی خوب میرن، چون فکر میکنم دوره ی ابتدایی خیلی مطالب پیچیده ای نداره) 😇
اما برای هردوشون سرویس رفت و برگشت گرفتم، اینجوری هم در وقت و زمان خودم صرفه جویی میشه(خیلی کارا ی مهم تری میتونم تو همین تایم انجام بدم) 😍
هم بچه ها مستقل میشن، و متوجه شدم که از این موضوع اعتماد ب نفس زیادی گرفتن💎
ضمن اینکه خیلی هم تو راه بهشون خوش میگذره با دوستاشون 😅
در عوض ماهانه مبلغ زیادی رو خرج کلاس های جانبیشون میکنم
اینجوری که هرکدوم دوتا کلاس میرن یکی حرفه ای و مهارتی یکی هم برای آرامش و شادی دلشون ♥️
در طول هفته دو تا تایم 45 دقیقه ای حتما پارک میرن و بازی میکنن 🥰
اینکه در طول سال تحصیلی ساعت 9 شب حتما میخوابن
چهارشنبه شب هم مخصوص مهمان و دید و بازدید فامیلی هست
پنج شنبه یا جمعه هم دورهمی دوستانه تو پارک داریم، بچه
های هم سن داریم و به صورت گروهی باهم بازی میکنن و خوش میگذرونن 😍🥰😘
ماهی یک بار حداقل رستوران خیلی خوب میریم ،دلم میخواد بچه هام آداب رستوران و اجتماع رو خوب یاد بگیرن 🍁🥰
آها یادم اومد، در طول هفته، گاهی ظهر ها که هوا خوب باشه مادر دختری میریم پیاده روی
بعضی وقتا سر راه سوپر مارکت هم میریم و خوراکی می خریم
گاهی هم میگن روز خریدمون نیست 😍
هیچوقت نمیگم کارت نیاوردم یا پول ندارم
چون پیش اومده کارتم یادم رفته، گفتم چون روز خریدمون هست بریم با گوشی کارت ب کارت میکنم ☺️
تحت هیچ شرایطی قول الکی نمیدم، به هیچ عنوان هم بهشون دروغ نمییگم
و مطمنن که من هر حرفی بزنم راست گفتم ♥️ و بهم اعتماد دارن
مثل همه ی مامانای دیگه گاهی خسته میشم و گاهی بد اخلاق
اما تلاش میکنم امین بچه هام باشم و راز نگه دارشون 😘
و حمایت گر
راستی یه وایت برد کوچیک داریم که بچه ها روزانه بابت رفتارشون ستاره میگیرن
سقفش 5 ستارست 😅 و کفش یک ستاره ✨
چرا یکی؟ چون باید بدونن درهر صورت خوبن و فقط گاهی بهتر هستن
آخر هفته ها ستاره هاشون جمع میشه و اگر به حد نصاب برسه یه کاری ک مورد علاقشون هست رو انجام میدیم
مثل دیدن دسته جمعی جوکر 😅 یا شهربازی یا رستوران، یا قهوه یا ناهار تو بالکن و....
الزاما جایزشون کار خارق العاده و هزینه بری نیست
گاهی هم بهشون حال میدم مثلا میگم نوشا جان صبح راحت بیدار میشه، و یک ستاره اضافه تر میگیره 😅😅
در باره ی لباس خیلی وسواس ندارم اما سعی میکنم شیک بگردن و لباسای خوشکل بپوشن
حواسمون هست لباسشون کثیف نشه
و از همه مهمتر حواسم به استحمامشون خیلی هست، چون اگر لاکچری ترین لباس رو تن بچه کنی اما بچه تمیز نباشه یا موهاش مرتب نباشن..... 🥺
من هیچوقت به بچه هام باج نمیدم جز در یک مورد 🍁
اونم بیماری و دارو و...
چندروز پیش دخترم باید آمپول میزد،پدرش بش قول بازار داد 🥺😍
منم از فرصت استفاده کردم و بش جهت دادم
یه لباس خیلی خوشکل پاییزی مد نظرم بود برای مهمانیش بخرم
از چند روز قبلش مرتب راجع ب اون لباس حرف زدم و دخترم مشتاق شد که بخرش 😍❤️
و درنهایت خریده شد ♥️🍁
اما ماه پیش ک آزمایش داشتن، باباشون بردشون بازار (بدون من 😅) و کلی خریدای بی خودی کردن 😅 و خوراکی ناسالم خوردن 😅
به نظر من و همسرم آزمایش، آمپول و... تهاجمی هستن و نباید بزاریم روح بچه هامون آسیب ببیننه 😍
🍁🍁🍁🍁🍁
گزارش این چند روز رو هم بدم و برم ✨😍
چند پیش همسرم همش بهانه ی خواهر کوچیکشو میکرد، برای خوشحالیش زنگ زدم ب خواهرشوهرم و دعوتشون کردم شام♥️
گفتم میخواستم سمبوسه درست کنم ، میدونم بچه هات دوست دارن شماهم بیاین
اونم گفت اگر قول بدی چیز دیگه ای درست نکنی میایم 😍
همه ی موادشو داشتم فقط دوتا دوغ و نوشابه خریدم و و دو تاسس خریدم با تخفیف که شدن 120
میوه هم داشتیم همونارو آوردم
وسایل کیک هم داشتم، برای کنار چای درست مردم🍰🍪 و مهمانی خیلی راحت و بی دردسر برگزار شد 😍
🍁🍁🍁🍁
یه نکته اقتصادی هم درباره ی شرایط این روزا بگم
اگر نقد هستید، عجله و شتابزده تصمیم نگیرید
به بهترین برنامه ی مالی فکر کنید نه اینکه هیجانی تصمیم بگیرید
فقط فکر بی ارزش شدن و کم ارزش شدن سرمایتون نباشید
ممکنه یه خطای بزرگتر کنید ✨🍁
مستانه جون ممنون ک واسمون مینویسی❤️
عزیزم شما چ جوری با بچه کوچیک ب همه کارات میرسی؟
من یک ماهه زایمان کردم کلا رشته زندگیم از دستم خارج شده
بچم شبا بیداره
شدیدا کمبود خواب دارم
بچه اولم 5 سالشه اصلا مستقل نیست
خیلی تلاش میکنم یادش بدم کاراشو خودش انجام بده ولی اصلا اهمیت نمیده و میگه تو انجام بده.. میدونم نتیجه تربیت اشتباه خودمه، الان راهی هست ک مستقل بشه ؟
اصلا وقت نمیکنم اشپزی کنم
این یک ماه مامانم غذا میپزه میفرسته یا شوهرم از بیرون میگیره
فقط مدام دارم خونه رو مرتب میکنم بازم دخترم بهم میریزه ،
وقتی خونه نامرتب باشه عصبی میشم نمیتونم بیخیال بشم
اوووف
این بی نظمی حالمو بد میکنه نمیتونم با شرایط کنار بیام.
💧حکایت نسرين خانم و گوجه فرنگی بله طولانیه ولی خوندن داره مخصوصا برا خانمای خانه دار و قانع
😂😜
💎نسرين خانم متأهله و 35 سالشه ، چهارتا بچه داره، دختر بزرگش دبیرستانی و کوچکترین بچه اش 5 ساله است
شوهرش احمد آقا كار خوبي داره و در آمدش متوسطه . مستأجر نيستن اما خونه اشون کوچولوه و حياطي هست
نسرين خانم خيلي كدبانوه وشوهرش رو هم خيلي دوست داره
نسرين جون تعريف ميكنه:
بس که شوهرمو دوست دارم صرفه جويي عادتم شد كه تو زندگي به همسر جان فشار نياد هميشه هم آرزومی کردم کاش تحصیلاتم رو ادامه ميدادم تا کار کنم و بتونم کمکش کنم، اما به زور دبیرستانو تموم کردم. چون قبل ١٨سالگي نشستيم پاي سفره عقد وبعدش ....
مایحتاج خونه رو اعم از سبزیجات و میوه رو اغلب خود احمد اقا میخره یعنی خرج خونه رو بهم نمیده. با اين اوضاع بازار هم من ياد گرفتم كه چجوري كم خرج كنم تا فشار بیشتری بهش نیاد حتی با پول ماهانه خودم به كمك همسایه ها یه صندوق قرعه كشي راه انداختيم ونيت داشتم با پولش تو حیاط دو تا اتاق بسازیم و اجاره اش بدیم تا كمك خرجمون باشه
حتی تو سبزیجات هم صرفه جویی میکردم مثلا تو روز بیشتر از یه گوجه استفاده نمیکنم بعضی وقتام فقط نصف گوجه. سالادو با نصف گوجه و یک چهارم خیار و یک چهارم فلفل دلمه و یک چهارم هویج درست میکردم. و با بقیه اش یه چیز دیگه درست میکردم اینطوريا بود كه صرفه جويي شعار اول بود
هر روز شوهرم ازم میپرسه امروز چی بخرم؟ میگم هیچی، شکر خدا هنوز کلی سبزی و میوه داریم. یعنی یه کیلو گوجه نصف ماه باقی میموند.
بالاخره شوهرم هم حواسش بود تقریبا کی میوه و سبزیمون تموم میشه و به اين روند عادت كرد
یه روز جمعه قبل از نماز ظهر شوهرم تنها رفته بود ديدن برادر بزرگش ( گاهي تنها ميرفت)
اخرای روز بود که جاریم پیام داد:
دیوونه فقط یه دونه گوجه فرنگیییی!!!! ؟؟؟؟؟
تعجب کردم و پیام دادم: یعنی چی؟ متوجه نشدم!
جواب داد: با پیامک نمیشه ، بعدا که وقت مناسب شد زنگ میزنم و برات توضيح ميدم
تمام روز منتظر تماسش بودم و هی پیام میدادم: توضیح بده
اون جواب میداد: شوهرم که بخوابه زنگ میزنم.
شب شد و ساعت 11 احمدآقا خوابید و من بی صبرانه منتظر تماس جاریم بودم که توضیح بده. گوشیمو برداشتم و رفتم يه اتاق دیگه ، بلاخخخخخره زنگ زد.
و توضیح داد و گفت که وقتي احمد خونه اشون بوده، داداشش بهش گفته امروز قراره خواستگار بياد برا دخترم ميخوام تو هم باشي
احمداقا هم گفته: والله داداش منم هوس کردم دوباره زن بگیرم!شوهرش تعجب میکنه و میگه: زن بگيري!خرج عروسی کم نیست كه!!!مهریه و اجاره خونه و خرجی و كلي چيزاي ديگه
احمدآقا جواب داد: خرج اوليه رو دارم خدا رو شکر که از حقوقم تونستم پس انداز کنم، خونه هم که نیازی به اجاره نیست تو حیاط قراره دوتا اتاق بسازيم !!!
خرجی هم که کاری نداره، عروس جدید با ما غذا میخوره، که اونم خرج زیادی نیست چون نسرین روزی یه گوجه بیشتر استفاده نمیکنه یعنی یه کیلو گوجه فرنگي نصف ماه تقريبا طول ميكشه تا اينكه تموم بشه!!!
داداشش که اینو شنیده گفته: خودت بهتر میدونی ، حالا که اینطوره پس توکل به خدا!
وهمه این حرفا رو جاریش يواشكي میشنید...
وقتی كه هر دوشون خواستن برن بيرون داداش احمدآقا از زنش پرسید چیزی میخواد که سراه بخره؟
اونم همه مایحتاج خونه رو گفت، شوهرش گفت یه کم رعایت کن ، زنای مردم روزی یه دونه گوجه استفاده میکنن اونوقت تو اینطوری؟ اينقدر ولخرج!!!
نسرين ميگه:
... یعنی عاقبت صرفه جوییم اینه که بره سرم هوو بیاره؟!!
نسرین خانم میگه: فرداش که احمد آقا داشت میرفت سرکار، نپرسید که چیزی بخره یا نه ، چون هنوز وقت تموم شدن گوجه نرسیده بود.
سورپرایزش کردم و گفتم: یه کیلو گوجه بخر، لازم داريم تعجب کردو گفت: پس یه کیلو گوجه ای که پنج روز پیش خریدم چی شد؟
بهش گفتم رفته ماه عسل...
نسرین خانم تعريف ميكنه : از اون روز دیگه صرفه جویی نکردم خصوصا تو گوجه فرنگی. یه جوری استفاده میکردم که انگار قسم خورده بودم شب بخوابيم یه دونه گوجه هم تو يخچال نباشه!
و حتی پول قرعه كشي ماهانه رو که از خرجی شخصی خودش شرکت کرده بود وقرار بود دوتا اتاق اون ور حياط بسازن رو هم وقتي تحويل گرفت رفت و برا خودش طلا خرید، و وقتی هم احمدآقا سراغش رو گرفت گفتم بدهي داشتم پس دادم اخه گاهي قرض میگرفتم تا کمک خرجت باشم، و گرنه تو واقعا فکر کردی یه کیلو گوجه فرنگی برا دو هفته کافیه؟
از این ماجرا سه سال میگذره و از اون روز احمدآقا مجبوره كاغذ ومداد بياره كه حساب کتاب کنه که چطور حقوقش کفاف یه ماهو بده
ازهمه مهمتر همه پس اندازی که واسه مهریه زن جدید کنار گذاشته بودو خرج کرد و از میوه فروشم نسیه جنس میگرفت و حسرت روزی یه گوجه فرنگی و یه کیلو برای دو هفته رو میخورد🍅🍅🍅
نتیجه این داستان چیه؟ اینکه به اندازه ظرفیت و معرفت هرکسی براش مایه بذارید🌹
خب خب دخترا نوبتیم که باشه نوبت اسی تونه یه گزارش از این چند وقته بدم
همونطور که خیلیاتون میدونید اینمدت به شدت مشغول و درگیرررر جابه جایی و طبیعتااا مهمونی های بعدش بودم
نگم براتون که چه پول هایی چه باخود چه بیخود خررج شده ولی مهم نیست پول باشه تا ایشالله همیشه خرج خوشی هامون شه
وسایل های خونمو یه سریاشو نو کردم یه سریاشونو نه
از خدا میخوام قسمت تک تک بچه های تاپیکم کنه با اینکه خونه قبلیم علیرقم متراژ یکی ولی پذیرایی بزرگتر و شیک تری داشت ولی عاشق خونه جدیدمونم 😍😍نمیدونید چقدرررر دلبازه
خلاصه این وسطا چالشمونم یادم نرفته😉🤩🤩 یه گوشواره میخی برای دخترم خریدم
قسط بلو و ویپادمو پرداخت کردم
یه قرعه ی ۲۳تومن برای پسرم دارم که سه تا بیشتر تا تموم شدنش نمونده اونم دربیاد براش نیم سکه ای چیزی بگیرم💰💰
دخترمم یه قرعه ی سی تومنی براش دراومد ده تومنشو قرض داد به من برای قسط دوم شهریه کلاس آموزشی دختر کوچیکم دادم
بیست تومنشم فعلا دستشه اونم تصمیم داره یا یه تیکه طلا بگیره یا با خواهرش یه آیپد بگیرن البته به عنوان قرض از مادربزرگشون میارن وسط تا یکی دوهفته آینده یه هزینه ی شصت هفتاد تومنی برا اون لازم داریم
چند تا وسیله برا آشپزخونم میخوام که فعلا عجله ندارم یه فرصت استراحت و نفس گیری به همسرم دادیم تا انشالله یه مقدار خودشو جمع و جور کنه نهایت حالا تا عیدی بعد عیدی میگیرم
این وسط سه تا سه تومنی چشم روشنی برام اومده یه پنج تومنم خودم دارم البته چشم روشنیای اصلیم مونده تصمیم دارم جمع کنم یه بزارم رو اون پولی که از خانوادم طلب داشتم و مرداد ماه گرفتم و الان به عنوان پول کسی دادم دست همسرم تا باهاش کار کنه و بابتش ماهیانه مبلغی بده
راستی یه کار مثبتی هم که این وسطا انجام دادم رسیدگی به دندونام بوده که سه چهار تاشون کار اساسی داشتن پرشون کردم اوناییم که نیاز به عصب کشی داشتن انجام دادم مونده روکش هاشون
یه تصمیم دیگه ای که دارم ثبت نام دختر کوچیکم برای دریافت گواهینامه هستش
درضمن این مدت با توجه به شرایط خیلی به لباسامونو و خرید آرایشی بهداشتیامون نرسیدم تصمیم دارم خدا بخواد هر ماه اون پولی که به عنوان سود دریافت میکنم یه مقدار صرف خریدای دلیمون کنم یه مقدار خرید طلا یا وسیله آشپزخونه یا خونه حالا باز باید تصمیم بگیرم یه ماه به یه چیز اختصاص بدم یه ماه چیز دیگه یا هر ماه در حد متعادل به جفتشون
الانم حدود ۲۷،۸تومن بیشتر پول برام نمونده باید یکماه رو باهاش بگذرونم با دو تا دانشجو و یه دبستانی البته پول توجیبیا و شهریه دانشگاه و کلاس هاشون فعلا پرداخت شدن خوراکی پسرمم عمده داریم شهریه ی سرویس مدرسه ی اینماهشم دادم کابینتا و شوینده ها و حبوبات و اینام پره خدارو شکر داریم حالا حالا ها ولی یخچالم خالیه تصمیم داشتیم گوسفند بگیریم که فعلا با ته کشیدن بودجه منصرف شدیم یه قرض سنگین داریم ایشالله جور شه اونم پرداخت کنیم بلکه یکم سبک شیم 🤲🏻🤲🏻
عسل ،شیره انگور ،گردو ،بادوم ،(البته از محصولات خودمونه) ارده،آجیل ،سبزی قورمه ،سیر ترشی ،آبلیمو و اینارو برا مصرف سالانمون گرفتیم
رب انار گفتم برام بیارن و آبغوره هم یه بطری نوشابه بیشتر ندارم
این هفته یه مقدار وسایل شور و ترشی بگیرم درست کنم
تصمیم دارم هر ماه یه قلم از نیاز هامونو عمده و کارتنی بگیرم اینجوری هم به چشم نمیاد و هزینش سنگین نمیشه هم کم کم همه نیاز هامون تکمیل و تامین میشه
نوار هامونم کارتنی گرفتم اینجوری با وجود دو تا دختر هم لنگ نمیمونیم هم به صرفه تره
خلاصه که فقط نیاز روزانمون نون و سبزیجات و گوشت چه سفید چه قرمز هست
امروزم از کاشان سفارش عرقیجات و گلاب دادم از کسی که همیشه ازش میخریم حدود ۲۴۰۰باید پرداخت کنم ارسال کنن که اونم بگیرم
باید طوری برنامه بچینم که هم بتونم گوشتمونو تامین کنم هم خرید روزانمو البته بتونم یه چیزییم اون وسطا کنار بزارم که عالی میشع😉😉
امیدوارم از پس چالشم بر بیام
خیلی وقت بود پستی نذاشته بودم و واقعااا فرصتشم نبود ولی این عوض نبودنام 😉😉تا گزارش بعدی بدرود🤩🤩👋🏻👋🏻👋🏻
