سلام عزیزم
خوشحالم ک روزگار بر وفق مرادتون هست،،🥰
همیشه میگن دلی بدست بیار
دل شکستن هنر نمیباشد،💔
من خودم چندین باره از طرف یکی از نزدیکان
بشدت دلم میشکنه ناگفته نمونه طرف ی کم ک ن زیاد بزله گو تشریف دارن منم اینگونه افراد رو ب اندازه ی ذره کاه هم قبول ندارم بنظرم ارزش ندارن بهشون نگاه کرد چ برسه برای حرفشون
بخوای دهن ب دهنشون بشی از ی طرف دیگه من اگه از حرفی یا از کسی ناراحت بشم بالاخره زمانش برسه چنان طرف رو میکوبم
ک تا عمر داره حساب کار دستش بیاید
ولی این طرف کوتاه اومدن من پروروترش کرده بود
چون نمیخواستم شوهرم بدونه ک جریان چیه و از هیچ چیز خبر نداشت و هر موقع میخواستم چیزی بگم همسرم حضور داشتن
من تو این موردها غرور عجیبی پیش همسرم دارم و هرگز دوست ندارم قاطی اینجور مسائل بشه
و متاسفانه همین باعث شده بود ک زبون و دست و پام برای دفاع از حقم بسته بشه،😔
و بدتر از همه اینکه مامان بابام بشدت آدمای عاطفی هستن و هرگز دوست ندارن کسی رو ناراحت کنن مرتب جلوم رو میگرفتن🤐
تا چند وقت پیش ک عروسی داداشم بود و ب مامان بابام گفتم
من میدونم و فلانی با چ رویی میاد خونه بابای من مثل گشن ها اونجا پلاسه بعد حرفها و حرکاتش بر علیه ی شما و بچهها ی شماست با مامان بابام قهر کردم گفتم حاضرید دل بچتون بشکنه ولی ی آدم بی ارزش ناراحت نشه
خلاصه تا قبل از عروسی یک ماه بخاطر اینکه مامان بابام میگفتن حق نداری چیزی بگی باهاشون قهر کردم حتی جواب تلفنشون رو هم نمیدادم،،،،،😭
نرفتم خونشون تا یک روز قبل از عروسی
حالا چی قدم ب قدم مامان بابا نگهبانم بودن ک چیزی نگم
غافل از اینکه دل من نرمتر از این حرفا بود همین ک
وارد خونه بابام شدم و چشمم ب مادر طرف افتاد ک مظلومانه ی گوشه نشسته بود از شدت کهن سالی ب اندازه ی بچه 3 ساله شده بودم
دنیا دور سرم چرخید گفتم خدایا بخشیدم طرف رو ب این مادر عزیز و سکوت پیشه کردم فقط وفقط ب حرمت این مادر عزیز ک گفتم ی جوری نشه دل این مادر ک تمام بدنش از شدت پیری میلریزید منم چیزی ب بچش بگم دلش رو بلرزونم
ولی افسوس و صد افسوس ک طرف لایق بخشش نبود
و طی اون یک روز
چنان من از خودش و خانوادهاش حرکات ناشایست دیدم و حرص خوردم و بخاطر حرمتا سکوت کردم
ک روز عروسی داخل تالارررر
خودم از سمت راست متاسفانه فلج. شدم،،،😭😭
از گردن ب پایین دچار درد شدید شدم و بدنم از کار افتاد،،،😭😭
ب حدی من درد شدید داشتم طی این چند وقت ک کلا زندگیم شده بود جیغ زدن از شدت درد،،😭😭
فکر کنید کوسن مبل رو میذاشتم کنار گردنم و میبستم
از تمام کارهای روزانه افتادم
حتی دکتر می رفتم باید لباس برام میپوشیدن
حالا غذا خوردن و تایپ و کارهای کوچیک رو با دست چپ میتونستم انجام بدم
ولی برای راه رفتن و بلند شدن و سایر کارها حتما باید کسی کمکم میکرد،😭😭
ولی ب معنای واقعی نابود شدم💔
ترسی ک ب بچههام وارد شد خیلی عذاب آور بود😭💔
خدارو شکر سکته نبود
هنوز هم کامل خوب نشدم گردن و دستم مشکل دارن دردش قابل تحمل شده ولی دلم دیگه درمون نمیشه و آروم نمیگیره،😔
منی ک هرگز ب بد حتی دشمنم راضی نبودم
ولی الان از خدا خواستم ک اگه صدای دل شکستم رو شنید
خودش جواب طرف رو بده
منم ی روزی ی جوری ک دل مادر این طرف رو نشکنم
حتماً حتماً جواب تمام دل شکستگیاش رو خواهم داد
بچهها سعی کنیم تا زمانی ک ازمون سواستفاده نمیشه
ب دیگران در حد توان محبت کنیم و دلی بدست بیاریم
خواه ی لبخند کوچیک باشه
خواه ی هدیه کوچیک
خواه رسوندن طرف تا مسیر باشه
ولی مواظب باشیم همونطور ک دل نمی شکنیم
محبتتون هم وظیفه نشه ک هر دوتاش خطرناکه
پس همیشه سعی کنیم در زندگی حد تعادل رو رعایت کنیم
ک آسیبی ب خودمون یا دیگران وارد نکنیم
،🌹❤️❤️🌹