سلام عصر همتون بخیر
بحث راه و روش درست هزینه کردن و خرج کردن شد من هم یه موردی بگم خدمتتون
من یه خاله دارم که 5 تا دختر داره و الان حدودا 70 سالشه
از ابتدای زندگیشون که 14 سالگی ازدواج کرده همسرش بنده خدا درآمد خیلی خوبی داشته جوری که به دو تا برادر زن هاش(دایی های خودم) کمک کرده یکیشون خونه خریده و یکیشون مغازه که بعد از گذشت 40 سال هنوز نصف پولشو بهش ندادن و کلا قیدشو زده
کلا خالم از ابتدای زندگیشون که من از بقیه میشنوم و خودم دیدم فقط بریز و به پاش میکرد برای فامیلای خودش
*مثلا همه ازشون رو میدیدن 3 4 روز میرفتن میموندن خونش مجبور میشد هرچی داره بزاره اینها بخورن و بیان
*همه جا از همه بیشتر کادو میداد مثلا زمانی که مامان من سر عقد خواهرزاده و برادرزاده پول نقد میداد(ما وضع مالیمون بهتر بود اون موقع) خاله من ربع سکه میداد کادو
*یکی فوت میشد پول تو پاکت میذاشت و میبرد کادو واسه از عزا در آوردن
*میرفت عیادت مریض ماهیچه میبرد
*هر روز واسه مادربزرگم غدای خوب میپخت و میاورد در صورتیکه مادربزرگم ارتشی بودن و حقوق خوب داشت و پولشو میداد به دایی هام
اصلا به اینده هیچ کدوم از بچه هاش فکر نکرد همشون به سختی جهیزیه گرفتن طفلکا رفتن اما خدا رو شکر الان شرایط خوب دارن
تو یه دورانی شاید حدودا 15 سال پیش شرایط مالی خالم اینها خیلی بد شد(فقط اجاره مغازه میگرفتن با 3 تا دختر مجرد و دو تا متاهل) اون موقع یه دخترش که تازه کارمند شهرداری شده بود حقوق نسبتا خوبی میگرفت شروع کرد به کمک کردن مثلا پول میداد به مامانش هر جور دلش میخواست کادو میداد(یه عصر میومد خونه مامان من تو پاکت پول میزاشت زیر فرش)،خرید خونه رو تا 4 5 سال دختره میداد،فرستادشون مکه و کربلا و ...
خلاصه اینکه کمکشون کرد و همه دعاش میکردن که مینا دستش درد نکنه مثل یک پسر هوای خانواده شو داره
سرتون رو درد نیارم مینا هم ده سال پیش ازدواج کرده و الان دو ماه میشه که زندگی خاله م و شوهر و دختراشو کرده جهنم که من قبلا تو این خونه خرج کردم موظفید بیاین دو دانگ بزنین از خونه به نام من(یه خونه 300 متری حیاط دار دارن که چند تا مغازه جلوش داره با اجاره های اون مغازه ها که میشه 13 میلیون الان دارن زندگی میگذرونن)
ابروی خالم و شوهر خاله پیرمردمو برده پیش عالم و ادم نشسته میگه اینها گرسنه بودن من خرجشون رو دادم حالا 4 تا خواهرام باید بیان دو دانگ رو امضا بدن مال من شه
بنده خدا پدر و مادر هنوز زنده ن
شوهرخالم هم میگه اخه تو به من پولی ندادی به خواست من که بخوام حق 4 تا دختر دیگم رو ضایع کنم
حتی به جایی رسیده که با عصا میخواسته بزنه سر باباش که باید بدی
ابرو برای هیچ کدوم از خواهراش نزاشته
خالم هم کاملا داره طرفشو میگیره میگه باید بدید بهش
این همه گفتم به اینجا برسم که اگر خالم زندگیشو درست مدیریت میکرد به وقتش دستش جلو همچین دختر بی معرفتی باز نمیشد اگه انقدر به جای اینکه به فامیلااش فکر کنه به بچه هاش و اینده شون فکر میکرد ابروی شوهر پیرمرد کارگرش الان جلو یه طایفه نمیرفت
همیشه اول خانواده خودمون بعد بقیه
ببخشید اگر طولانی شد