خانوما منم ی تجربه تلخ اطرافیان بگم و برم بخوابم.
یکی از اشناهامون خانوم و اقا کارمند بودن. خانوم بسیار ساده و بی سیاست. کارت حقوقش رو ب گفته خودش همون اول داده بود ب شوهرش. خیلی تو زندگیشون خانم ریخت و پاش و اسراف میکرد با طلا و پس انداز ک اصلا اشنایی نداشت ولی درعین حال بسیار مهربون و باگذشت بود. خلاصه شوهرش اگر خرج خونه میکرد خانومه دعوا میکرد ک چرا پولو هدر دادی چرا مبلا رو عوض کردی چرا قالی اضافه خریدی و.... درصورتیکه باید با درایت پول رو از همسرش میگرفت برای پس انداز و یا طلا میخرید. خلاصه مادرشوهر این خانم هم خیلی دخالت میکرد و روی روابطشون خیلی اثر گذاشته بود ولی با این وجود چون سه تا بچه داشتن با هم زندگی میکردن... تا اینکه اقا سرو گوشش جنبید... اقا مغازه دار بود و یه خانوم رو اورده بود شاگردی اون خانم فهمیده بود ک رابطه این اقا با خانومش خوب نیست و خودشو ب بهونه های مختلف میچسبوند (اینها رو دختر خونواده ک دوستم هست باهام درد و دل کرد و تعریف کرده برام)
الان اقا این خانم رو صیغه کرده اقا با حقوق خانم اولش طلا میخره برا این خانوم. خرجشو میده. حتی وام میگیره میده بهش و مغازه براش زده و...
خیلی غم انگیزه ولی خانوم اول چوب سادگیش رو خورد. اگر تو خونه مثلا از یک کار گذشتید مثلا خرید قالی برای خونه سریع برای خودتون ب جاش طلا بخرید... تو چشم شوهرتون بندازید ک زن خرج داره. تو زندگیتون چیزی بنامتون باشه مخصوصا اگر شاغلید نکنه خدای نکرده زحمتا رو شما بکشید و بعدا ی از خدا بی خبر بیاد بخوره و ی ابم روش. شرمنده حرفاو تلخه اما من این خونواده رو میشناسم دورادور. دلم ب حال خانوم اولش میسوزه اقا حتی ارثیه خانم رو هم فروخته بود و خرج کرده بود. خانم هم بخاطر بچه هاش و اینکه حامی نداشت داره میسوزه و میسازه. خانومه بازنشسته است الان... این چیزا و مشکلات فقط برای جوونا نیست ب فکر روزای پیری هم باشید بفکر روز مبادا هم باشید... الان خانوم بیمار شده بود پسراش حتی حاضر نشده بودن پول دکترش رو بدن دخترش خرجی بهش میده. الان اگه این خانوم سیاست داشت خونه ای ب اسمش بود ماشینی ب اسمش بود پس اندازی داشت طلایی داشت شاید اوضاع کمی فرق داشت..
.
بانک ما یک بن فروشگاهی بهمون میدع ی وقتایی. من دیدم من حدودا برجی دوتومن بن دارم و دو تومن هم از یکی از وامهام قسط دارم. اولش ب شوخی و خنده ب شوهرم میگفتم من بن خرید دارم دارم پول روغن و برنجو میدم تو فیش حقوقیمونم ک میاد شما پولشو بهم بده اما دیدم فایده نداشت. منم خیلی ریز یکی از قسطامو انداختم گردنش ک اندازه همون بن هست و گفتم نمیرسونه حقوقم و واقعا هم نمیرسوندم. دوست نداشتم سختی رو من بکشم و از حقوق شوهرم اضافه بیاد و من با استرس برسونم ب اخر برج. بنظرم مردا باید تو قسط و قرض باشن. باید تمرکزشون برای هدفشون رو زندگی خودشون باشه. اگه پول اضافه داشته باشه و زنش هم درخواست نداشته باشه ازش تو این وضعیت خیلیا ببخشیدا ببخشیدا عین گرگ هار منتظرن مال مفت بخورن.. اینو چون این خانوم دوم این خونواده رو دیدم و وضعیت دوستم رو میدونم میگم.
یه خانومی میگفت شوهرم گفته بیا بزنم بنامت خونه ماشینو من قبول نکردم ببخشید من در جایگاه دختر شما هستم اما بنظرم بسیار کار اشتباهی هست. ان شالله ک همیشه با عشق و خوبی و خوشی زندگی کنید اما ادم از دو روز دیگش خبر نداره. همین خانومه ک تعریف کردم الان ک بیماره پسراش پول دکترش رو نمیدن. ادم باید تا حدی تو زندگیش جای خودشو محکم کنه بنظر من البته. وقتی خودش میخواد بزنه بنام شما این حس حمایتگری رو ازش نگیرید.
منم اوایل ساده بودم ولی زندگی بعضی اطرافیانم رو ک میبینم برام درش عبرت شده گفتم اینجا هم بگم شاید ب درد کسی بخوره.
دوستتون دارم شبتون بخیر
درتکمیل صحبتهاتون بگم راجب هزینه درمان
به چشم خودم دیدم پدری که میلیاردره ولی بسیاربی عاطفه بخصوص راجب دخترهاش وفقط بچه های پسریش وفرزندخودش میدونه
دخترمتاهلش خونه پدرش بوده بعلت کارهمسرش که یه شهردیگه بوده رفته خونه پدرش یمدت بمونه
دخترسرمامیخوره ومریض میشه پدرش میخواسته بره بیرون براکاری دخترش بهش میگه بابابرام یه شربت سرماخوردگی بیارسرراهت ازداروخونه پدرش میگه من پول ندارم بااینکه کلن 20تومن شایدمیشدکل پولش
ازهمون موقع مرتب بخودم میگم ببین چه زمونه سختی شده ممکنه ادم خدای نکرده بخاطریه 20تومن اینطورخاروخفیف بشه متاسفانه
یکی از دوستای خانوادگی مون عروس خانواده ای شده که داستانش رو براتون میگم
ایشون میگفتن وقتی عروس آین خانواده شدن ،متوجه ولخرجی بسیار شدید همسرم و تمام اعضای خانواده شوهرش میشه
دوست من بعد ازدواج سریع افسار زندگی رو دستش گرفت البته شوهرش اوایل همکاری نمیکرد ولی بعد چند سالی دید روش خانمش بهتر از روش خانواده خودشه، کم کم همکاری کرد
این خانم یک برادرشوهر داره که ۱۰ سالی از همسر دوستم بزرگتره
میگفت طبق شنیده ها از خواهرشوهر و مادرشوهرم فهمیدم خونه ای که برادرشوهرم ساکن هست زمینش برآی پدر شوهرم بوده
باقی داستان رو از زبان دوستم مینویسم اینجوری برام راحته
خواهرشوهرم یه بار که حواسش نبود گفت زمین اینجا برای بابام بود
بابام گفت این زمین رو میدم این پسرم دو واحد بسازه یکی از واحدها رو تا وقتی ما هستیم بشینیم بعدش برای خودش باشه
چند سالی پدرشوهرم و مادرشوهرم واحد بالایی برادرشوهرم بودن
پدرشوهرم خیلی ولخرج بود اصلا به فکر آینده نبود
حتی به فکر بیمه هم برای خودش نبود ،شغلش آزاد بود
به مرور که سنش بالاتر رفت دیگه نتونست کار کنه
تا اینکه بعد چند سال جاریم یه بهونه درست کرد و یک دعوایی راه انداخت که یا جای منه اینجا یا پدر و مادرت
پدر شوهرم و مادرشوهرم که از دست جاریم خسته شده بودن میرن خونه موروثی
پدر شوهرم یه خونه موروثی از پدرش مونده بود که سهم بقیه برادراش هم بود
برادرهای پدر شوهرم این خونه رو نفروخته بودن چون خودشون یک شهر دیگه زندگی میکردن
نگه داشتن که هر وقت میان این شهر اونجا باشن
پدر شوهرم با بی فکری اختیار مالش رو داد دست پسرش
الان مجبور شده بره خونه ای که برادراش هم سهم دارن
مادرشوهرم خیلی ناراحته میگه جاریام همش تیکه میندازن ما دیگه راحت نیستیم نمیتونیم بیام اینجا و بریم
الان پدرشوهرم خیلی ناراحته ولی فایده ای نداره
هیچ پس اندازی هم ندارن
فقط یه زمین کشاورزی دارن که سالانه اجاره میدن که چون کوچیک هست مبلغ ناچیزی میشه
شوهر من و برادرشوهرم که کوچکتر از شوهر من هستن ماهیانه به پدرشون کمک مالی میکنن
برادر شوهر بزرگم که خونه رو بالا کشید و یه آبم روش
بنده خدا پیرمرد پیرزن تو این سن باید تیکه و متلک دوستان و فامیل رو بشنون
اینجور مواقع چرا از پدر ایراد میگیرید شوهر اون خانم نباید بهش خرجی میداد برای مدتی که رفته شهر دیگه سرکار
مخالف ها ریپ نزنن لطفاااا
من خودم خونه مامانم چیزی بخرن پولش رو نمیگیرن اصلا و ابداا حالا اون چیز قیمتش هر چقدر میخواد باشه پدرم میلیاردی هم پول نداره
عزیزم دختره پول داشته توکارتش ولی گفته دیگه مگه یه شربت چقدرمیخوادبشه بابام میده که باپاسخ پدرشون روبروشده وقتیم اومدبامن دردودل کردن گفتم عزیزمن بابات دیگه مسولیتی نداره درقبالت شمامتاهلی وپولم داشتی بایدکارتت ومیدادیی
