یکی از دوستای خانوادگی مون عروس خانواده ای شده که داستانش رو براتون میگم
ایشون میگفتن وقتی عروس آین خانواده شدن ،متوجه ولخرجی بسیار شدید همسرم و تمام اعضای خانواده شوهرش میشه
دوست من بعد ازدواج سریع افسار زندگی رو دستش گرفت البته شوهرش اوایل همکاری نمیکرد ولی بعد چند سالی دید روش خانمش بهتر از روش خانواده خودشه، کم کم همکاری کرد
این خانم یک برادرشوهر داره که ۱۰ سالی از همسر دوستم بزرگتره
میگفت طبق شنیده ها از خواهرشوهر و مادرشوهرم فهمیدم خونه ای که برادرشوهرم ساکن هست زمینش برآی پدر شوهرم بوده
باقی داستان رو از زبان دوستم مینویسم اینجوری برام راحته
خواهرشوهرم یه بار که حواسش نبود گفت زمین اینجا برای بابام بود
بابام گفت این زمین رو میدم این پسرم دو واحد بسازه یکی از واحدها رو تا وقتی ما هستیم بشینیم بعدش برای خودش باشه
چند سالی پدرشوهرم و مادرشوهرم واحد بالایی برادرشوهرم بودن
پدرشوهرم خیلی ولخرج بود اصلا به فکر آینده نبود
حتی به فکر بیمه هم برای خودش نبود ،شغلش آزاد بود
به مرور که سنش بالاتر رفت دیگه نتونست کار کنه
تا اینکه بعد چند سال جاریم یه بهونه درست کرد و یک دعوایی راه انداخت که یا جای منه اینجا یا پدر و مادرت
پدر شوهرم و مادرشوهرم که از دست جاریم خسته شده بودن میرن خونه موروثی
پدر شوهرم یه خونه موروثی از پدرش مونده بود که سهم بقیه برادراش هم بود
برادرهای پدر شوهرم این خونه رو نفروخته بودن چون خودشون یک شهر دیگه زندگی میکردن
نگه داشتن که هر وقت میان این شهر اونجا باشن
پدر شوهرم با بی فکری اختیار مالش رو داد دست پسرش
الان مجبور شده بره خونه ای که برادراش هم سهم دارن
مادرشوهرم خیلی ناراحته میگه جاریام همش تیکه میندازن ما دیگه راحت نیستیم نمیتونیم بیام اینجا و بریم
الان پدرشوهرم خیلی ناراحته ولی فایده ای نداره
هیچ پس اندازی هم ندارن
فقط یه زمین کشاورزی دارن که سالانه اجاره میدن که چون کوچیک هست مبلغ ناچیزی میشه
شوهر من و برادرشوهرم که کوچکتر از شوهر من هستن ماهیانه به پدرشون کمک مالی میکنن
برادر شوهر بزرگم که خونه رو بالا کشید و یه آبم روش
بنده خدا پیرمرد پیرزن تو این سن باید تیکه و متلک دوستان و فامیل رو بشنون