عزیزم
چرا به این فکر نمیکنیم بهتره به بچه هامون آداب مهمونی رو یاد بدیم
والا منم دور و برم کم نداشتم از این مهمونا
مهمونی ۲۵,۳۰نفره رو همینجوری با وسواس و پرملات تر برگزار میکردم
بعد مهمونی با تلی از اشغال میوه زیر تخت پسرم
هسته های میوه رو موکت اتاقش
اسباب بازی های که داغون شده بودن
مواجه میشدم
ولی کم کم دستم اومد و دیگه میوه و غذا رو بچه ها تو هال و موقع پذیرایی میخوردند ولی باز از دستم در میرفت تو شلوغی...
این در حالیه که پسر من از همه کوچیکتر بود
تو بازی راش نمیدادم و با اسباب بازی وسیله هاش مثل غنایم جنگی برخورد میکردن
برعکس من خونه هامون رفتنی مواظب بودم دونه برنجی از قاشق پسرم زمین نریزد...
برای اینکه پستم غیر اقتصادی نشه...
الان که فکر میکنم حماقت محض بود سالهای سال با بچه کوچیک یه هفته قبل تر خرید و تدارک برای آدمایی که کم کم روزگار چهره واقعی شون رو نشون داد...
چه پولها و انرژی که هدر ندادم
فقط به این خاطر که ذره ای ازم ناراضی نباشن...
کاش منم اون وقتها دانایی داشتم و سعی نمیکردم بدی های یه عده رو با خوبی بدم و پرروشون کنم ...
یه عمر گذشت تا فهمیدم اگه خودمو دوست داشته باشم و به خودم احترام بذارم نیاز نیست به کسی خوش خدمتی کنم...
یادتون باشه خوبی از حد بگذرد نادان خیال کج کند...