زندگی الان نسبت به ۱۰ سال پیش و قبلتر خیلی ساده تر بوده
پسر بزرگه من ۱۶ سالشه..دوره دبستانش با دبستان پسر دومم که الان پنجمه خیلی متفاوته
یادمه پیش دبستانیا تو محله بود و همه در یه سطح
خصوصی و غیر انتفاعی کم بود و ادمای خاص و خیلی پولدار میرفتن ولی الان تنوع و به دنبالش چشم هم چشمی بیشتر شده
لوازم تحریرو و وسایل بازی و امکانات به این شکل و تنوع نبود
طبیعتا پس انداز و رعایت هم سختر شده الان
منکه بچم چیزی بخواد نمیتونم نه بگم...فوقش بگم صبر کن ...یا تو پولاتو پس انداز کن بقیه اش با من
پسر بزرگه من اون روزی میگفت مامان من اگه تو سنی که ذوقش رو دارم مسافرت نرم ،تفریح دلخواهمو نرم،به ارزوهای کوچیک و بزرگم نرسم بعدش دیگه هیچ کدوم بهم نمیچسبن
خوب اینکه الان ۱۶ سالشه اینو میگه ...بخاطر راحتی خودم و در اینده خودشون ارزشش رو داره محرومشون کنم از خوشیهای کوچیک؟؟؟به قول شما دوراهی سختیه...یه مرز باریکی هست بین رعایت و خساست ...قبلنا با یذره صرفه جویی طی ۳_۴سال میشد پیشرفت خوبی کرد ...الان سرعت پیشرفت خیلییی کنده
ولی نمیشه هم بیخیال شد!!!
یکی از هم عروسام به شدت اهل حساب کتاب ...خودشو پیر کرده...دلش نمیاد یه تیکه لباس خرج خودش کنه به خیال اینکه شوهرش میخواد یه مغازه بگیره بش میگه هیچی خرج نکن
ازون طرف شوهر هیچی رعایت نمیکنه
همیشه دور دور و لباس و عطرش به راهه
بعد این دلش نمیاد یه ۵۰۰ بده به لیزر بدنش مثل پاچه گوسفند از موی زیاد
دعواش کردم و به زور براش نوبت لیزر گرفتم برای امروز
بش گفتم اگه نیای خودم زنگ میزنم شوهرت میگم پول بزن به حساب ...بش گفتم واقعا لیاقت ۵۰۰ ماهانه رو نداری که از خودت دریغ کردی؟؟
وااای چقد حرف زدم امروز😀