چرا احساس دین میکنی نسبت به خواهرات؟؟شما یک خانواده اید ...یه بار تو محتاج اونایی یه بار اونا محتاج تو...اگه دوست داری براشون جبران کن ولی نه به قصد دِینی که گردنتِ
این جوری روابط بده بستون میشه نه روابط محکم عاطفی
داستان زندگیتو خوندم ...اینقد مهربونی که اصلا دلت نمیخواد مدیون کسی باشی ...ولی اینجوری خودتم اذیت میشی،خودت کلی دغدغه فکری داری که باعث مریضی جسمی و روحی میشه
فقط با اجازت من یه چیزی بگم شاید کمک کرد بهتر تصمیم بگیری
من چون خواهرم طلاق گرفته و شرایطش شبیه شماست
سالها تلاش کرد که اون زندگی درست بشه از جونش مایه گذاشت ولی نشد که نشد...چون تلاشش یک طرفه بود ...ادم مقابلش وقتی احضاریه اومد دستش تازه به خودش اومد که ای وای فلانی تصمیم طلاقش جدیه ...خودشو کشت تا اوضاع درست کنه ولی خبر نداشت که خانمش اخرین فرصت رو بهش داده بود ولی اون جدیش نگرفته بود...خواهرم تو اون دوره با خودش در حال جنگ و جدل بود که میتونم ؟؟طاقت میارم ؟؟با دوریش چه کنم؟؟بچه ام چی؟؟ولی با مشاور صحبت کرد و به این نتیجه رسید که تموم کنه
شما هم بشین با عقل و منطق فکراتو بکن یا اره یا نه؟؟
و اگه تصمیم بر طلاق گرفتی دست دست نکن چون روحیه ات بدتر میشه...وابستگیت بیشتر میشه و تردید میکنی
اگه تصمیمتو گرفتو روز بعدش برو پیش یه وکیل که کارتو بکنه
حتی خودت نرو که اذیت نشی
یه خانمی تو فامیلمون هست شوهرش معتاد و توهمی
تمام وسایل رو برای اعتیادش فروخت حتی فرش زیر پاشو
الان چند ساله داره میگه طلاق ولی هیچ تکونی نخورده
تا اینکه شوهر دیگه اوضاعش خرابتر شد ...توهم میگیره با چاقو میفته به جون بچهاش
بعد این درخواست طلاق داده ولی با شوهرش تو همون خونه داره زندگی میکنه
از قبلم وابسته تر شده...همه بش میگن بکن ازون خونه دیگه اون پدر و همسر نمیشه براتون ولی نمیره ...درسته سخته دل کندن ولی اگه تصمیم قطعیه یه بار برای همیشه باید جدیش کرد
انشالله شما بهترین تصمیم رو میگیری...امیدوارم ازمن نرنجی ❤️