دوستان امشب منتظر بودم بچه ها بخوابن یه دل سیر گریه کنم ولی وقتی خابیدن نمیدونم چرا از خپدم خحالت کشیدم گریه کنم نشستم رو. مبل رفتم تو فکر
من یه همسر بسیار حساس زودرنج و عصبی دارم با هر دعوا و بحث میزنه زیر همه چیز وقتی جایی میریم همه باید مواظب رفتارشون باشن هم خونواده خودش هم خونواده من
منم ی آدم شر و شور و تقریبا تندی هستم بیشتر مسئولیت زندگی با منه
بقیه اش پست بعد
دوستان ما دیروز رفتیم طلافروشی برای مامانم یه انگشتر گرفتیم حدودا ۴ گرم ونیم بعد یکم برای دستش بزرگ بود بردیم دادیم تعمیرات اندازه ۲۵۰سوت طلاشو بریدو داد مامانم همون طلافروشی ک ازش خرید کردیم گفت خواستید من برمیدارم بعد من چون میخاستم ی سکه ۲۰۰ سوتی بگیرم به سرم زد به مامانم گفتم من برمیدارم البته پولشو هنوز ندادم هروقت دستم بیاد میدم حدودا ۸۷۰ هزار تومن شد بنظرتون کار خوبی کردم یا پس بدم به خودش؟؟؟
خیلی دلم میخاد مثل خانم های تاپیک با هم دوتایی کارکنیم همکاری کنیم زندگی مون رو بسازیم ولی اون همکاری نمیکنه و همیشه باهام قهره
امشب بهش گفتم بیا ماشین منو بفروشیم یکم مدل پایین تر بگیریم صد تومن میمونه بذاریم رسالت وام بکیریم توعم ماشینتو ارتقا بده یه نصفه روز تو فکر بود
بعدا بهم گفت چرا میخای اینکارو بکنی؟ من تصمیم هایی برای زندگیم دارم برنامه دارم دختر کوچیکه بزرگ بشه من میخام حدا بشم ماشین سرمایه اته به چی این زندگی دل خوش کردی
هیچی زندگی باب میل من نیست ادامه پست بعد
بعد هجده سال زندگی اینهمه برو و بیا سلیقه ب خرج دادن قناعت نمیتونم ی هدف مشترک داشته باشم یعنی؟ الان همسن های ما ب نقطه امن زندگی شون رسیدن ولی شوهر من نمیذاره این خونه رنگ ثبات و آرامش بگیره
من ازین ببعد چیکار کنم؟ مدیریت کنم؟ پس انداز کنم؟ یعنی دلسوزی نکنم دیگه واسه زندگیم؟
عزیزم من ن نفهمیدم شما میخوای جدا بشی یا همسرت.
ولی بهرحال فرقی ندارد شما ازین به بعدفقط زورتو بزن تلاش کن برا آینده دخترت مگه نمیگی همسرت همراهت نیست پس به خاطر خودت و دخترت تلاش کن.
مگه مهمه که اون چیکار میکنه منم از وقتی دخترم باردار بودم بخاطر مسائل شخصی و.... تصمیم گرفتم هم برا خودم پشتوانه بسازم هم مطمعن بشم که پشتم گرمه و دستم بازه همیشه.
پس استارت کار رو زدم اولین گزینه پس انداز مخفی دومین گزینه جلب اعتماد خونه و ماشین بنامم شد پس انداز هم شد طلای آشکار و نقدی وطلای پنهانی.
فک نکن نفسم از جای گرم در میاد.منم اون اولا میگفتم تا کی بشه من به هدفم برسم کی بتونم پول و طلا جمع کنم ولی شد و تونستم یه منبع درآمد مختصری هم جور کردم برا خودم پس بخواه میتونی گریه هم فایده نداره.
الانم تو حسابم پول دارم که همسرم بی اطلاع سعی میکنم باهاش وام بگیرم.که اونم شاید بهش بگم شاید نگم بستگی به اون موقع داره😅
پس دارم بهت میگم باید از همین الان شروع کنی راهتو جدا کن و زورتو بزن.مطمعن باش نتیجه ش هرچی باشه برات دلچسبه💚
اون میخاد جدا بشه فقط واسه دختر کوچیکه تعلل میکنه میگه راضیت میکنم حق تو نمیخورم با همه قطع رابطه اس هیچ دوستی نداره میخاد تنهایی ی دنیا واسه خودش بسازه میگه خسته شدم از تحقیر و توهین تو این خونه در صورتی که من جرات ندارم حرف بزنم با کوچکترین حرف و انتقادی بدترین عکس العمل ها رو نشون میده اصلا تحمل حرف نداره
من تلاشم رو میکنم ولی ی دست صدا نداره الانم صبح زود میره آخر شب میاد منو در جریان کاراش نمیذاره میگه چقد پوست کلفتی اگه من زن بودم شوهرم بدون اجازه من بیرون میرفت ی دقیقه نمیموندم
