سلام عزیزان
شوهرم یک سال بیکار بود و تو این مدت ، پس اندازو منابعی که داشتیم کلا تموم شد و به لطف خدا ، درست همون موقع کار شوهرم درست شد و مشغول شدن ؛ بطور کل تو این مدت بیکاری که یهو دلار ۲ برابر شده بود و بشددددت گرونی بود ، ما خیلی عقب افتادیم .....
یه ماشین مدل پایین داشتیم که دوست داشتم تعویض بشه ولی با کدوم پول ؟؟؟؟ هیچ پولی نبود در واقع و حتی خرجمونو این مدت بزور میرسوندم ....
ولی همون نقطه ی طلایی مغزم که همیشه به موقع فعال میشه بازم فعال شده بود و دست بردار نبود ....؛ تاکید روی پیشرفت، تلاش ، پاشو که همه چی داره درست میشه ، نکنه که موقعیتو از دست بدی ....
راستش بعد از گذروندن اون روزای سخت ، روم نمیشد برا تعویض ماشین چیزی به شوهرم بگم ، بالاخره سر حرفو باز کردم و بهش گفتم میدونی شرکت یه وام خوبی میده ولی امتیازت ۴۱ و الان دارن به امتیازای ۱۲۰ وامو میدن ....؛ گفت فلانی تو رو خدا یهو به سرت نزنه چیزی هااااااااا بابا ما هنوز که هنوز حقوق هم نگرفتیم ، تا یکی دو سال دیگه هم این وتمو به خودمون نمیدن .... ؛ خلاصه یه کلام بگم مغزش سوت کشید طفلی !!! ولی ذهن من ول کن نبود ، پیش خودم گفتم ، از خدا بخواه دعا کن ، تلاش کن ، شاااید خدا صدای تو رو بشنوه و اصلا سبب خیر بشی نه تنها فرا خودت بلکه برا هزاران نفر..... ؛ خلاصه اومدم ذکر استغفرالله الذی لا .... شروع کردم و در طول روز هر وقت یادم میومد میخوندم .... یهو دیدم امتیاز وامو ۲۰ تا کشیدن پایین ، در کمال ناباوری ، در حالیکه بقبه شرکتا هنز که هنوزه رو همون امتیاز بالا هستن .... ؛ همین طور امتیاز اومد پایین ، تا جاییکه یه روز صبح کله سحر گوشیم زنگ خورد و شوهرم بهم گفت ، تازه حدارک و ضامنو برا وام آماده کردم برم تحویل بدم ، مغزم هنگ بود ... چون شرایط پیدا کردن ضامن خیلی سخت و خیلی ها بعد چند ماه هنوز نتونستن پیدا کنن ولی برا ما پیدا شد در عرض ۱ ساعت !!!!! قدرت جذبو دست کم نگیرید عزیزان ، از خدا بخواید و تلاش کنید ،حتما به خواسته تون میرسید ....
حالا لرگردیم به چند ماه پیش : بازم تو ذهنم دوست داشتم ماشین صفر بخریم ولی برا ما تقریباااا مخال بنظر میرسید ولی من انگار پول تو حسابم باشه،ماشینای مختلفو بررسی میکردم و برا خودم تحلیل میکردم و شوهرمم چپ چپ نگام میکرد
اتفاق بعدی ، مستاجر خونمون بود که گفت میخوام دربیام و یه مستاجر جدید برامون پیدا شد که ۵۰ تومن پول پیش بیشتر داد ، اینم از این پول که البته یه مقدار قرض داشتیم و سریع قرضمونو پس دادم و مابقی رو طلا ۳/۵ درصد پیدا کردم خریدم ....
حقوقمون بعد از چندین ماه ،بالاخره داره درست میشه و اینجا هم ۳۰ تومن دستمو گرفت و یه مقدار هم امتیاز رسالت داشتیم که سرجمع شدن ۵۰ تومن ....
اما بگم از پولی که دیگه هیچ امیدی به پس گرفتنش نداشتیم و قیدشو زده بودم ولی میخواد جور بشه و بهمون پس بدن
از ناامیدیزدو ماه پیش تا الان .... ؛ کاقثفیه فقططططط خدا بخواد ، اون موقع هست که هر ناممکنی ممکن میشه ؛ الان حتی طلا ها و ماشینمون هم دیگه نمیخواد بفروشیم و با همون پولای نقدی که میخواد بیاد به حساب میتونیم ماشین بخریم ....
حالا باز تو ذهنم یه تصمیماتی دارم که کم و بیش هم گفتم به شوهر جان ولی نه به اندازه ای که تو ذهن من وول میخورن ، دوست دارم از اینجا بریم یه شهر دیگه ، اونجا هزینه ها پایین تر و از همه لحاظ برا ما خوبه ؛ یه خونه ۳ خوابه فککنم ۲/۵ تا ۳/۵ پولشه ؛ یه ارثیه داریم که حرفش هست برا تقسیم که نهایتا بشه ۱ میلیارد نهایتااااا ؛ ۱/۵ تا ۲/۵ پول کم داریم .....
الان با خودم میگم ، ماشینو که خریدیم ، این قراضه رو میفروشیم طلا میخرم .... ؛ در عرض یکی دو سال دیگه با پس انداز و وام پولشو جور میکنم ....