از زندگیه یکی از دوستام میخوام بگم که الان خییییلی ناراحتن که چرا جمع نکردن ،چرا پولهاشون رو الکی خرج کردن !
دوستم مجرده
چند وقت پیش رفته بودم خونشون.
متاسفانه به هیچ عنوان توی هیچ زمینه ای نظم و برنامه ریزی ندارن ،یعنی شما از وسایل خونه بگیر تا خورد و خوراک و حتی لباس هایی که میپوشن...یا حتی موقعیت اجتماعی ...حتی مالی 😔😌
خیلی براشون ناراحتم چون خانواده ی خیلی خوب و مهربان و آبرومندی هستن ولی صدها حیف که قدرشو ندونستن....
رفتم برای دیدن دوستم .
دوستم ۲۹سالشه مجرده فعلا
یه برادر داره ۲۵ساله ویه برادر کوچیکتر هم دارن ...
مادرشون نمیدونم چرا خود به خود شروع کردن گلایه ازگرونی و ناراضی از شرایط ...
ما حدود ۱۵ساله باهم آشناییم...
مادر شروع کرد به درد و دل کردن
که ایکاش بیشتر دقت میکردیم کاش جمعمیکردیم الان دیگه نمیتونیم و ....
شوهرشون توی شرکت خیلی خوب رسمی بودن ۱۱سال پیش بازنشسته شدن اون زمان یک میلیارد به گفته ی خانومه خونه به همسرشون برای بازنشستگی داده بودن و بعلاوه حقوق های خوبی ک در طی سالها کار کردن گرفتن و ...
اگر بخام با جزئیات بگم بیش از حد طولانی میشه فقط تااین حد بگم که این پول رو درست مدیریت نکردن
اول دادن ملک خریدن یکی از شهرهای توریستی که وقت هایی که آب و هوای تهران گرم و آلوده بوده میرفتن اونجا که همه ی فک و فامیل هم برادرا و خواهرا برلی گشت و گذار میرفتند خونه ی اینا ...
بعد از یه مدت مادر خونه تصمیم میگیره مغازه باز کنه اما برداشتن ملک اونجا رو فروختن دوباره توی محل خودمون پول پیش دادن توی خیابون اصلی اجاره کردن که دوستم و مادرش کار کنن ...
و بقیه ی پول هم کم کم دستشون خرج شده ..
و حالا دیگه رهن خیابون اصلی گرون تر شده و اینا حالا توی کوچه مغازه اجاره کردن ..
دارایی هم
یه خونه ی ۵۰متری دارن با وسایل های بسیااااار قدیمی
یه ماشین قدیمی
پسر خانواده شاغل نیست درآمدی نداره
پدر خانواده بازنشسته
درآمد دوستمم حالا به هر حال متوسطه رو ب پایینه...
مادر دوستم گفت هیچ طلایی هم نداریم هیچی...
متاسفانه نمیدونم چرا اصلا از اول اهل تمییز بودن و مرتب نبودن ...
واقعأ خانواده ی مهربون خوشاخلاق با مرام هستن
الان زنگ بزنی کاری از دستشون بر بیاد همشون برات بسیج میشن که انجام بدن ...
اما وقتی از خونشون اومدم بیرون تا چندین روز ناراحت بودم چون حسرتی که مادر دوستم داشت و خود به خود شروع کرد به درد و دل کردن با منی که جای دخترشم ...
و سکوت های دوستم ناراحتیش ...
واقعأ غصه خوردم براشون تو رو خدا هر جور شده فقط به فکر حال و زندگی دو روزه نباشیم
به فکر آینده خودمونو و بچه هامون باشیم
بچه ها رو جوری بار بیاریم که هنری یاد بگیرن کنار درس و مسئولیت پذیر باشن تا فقط خونه نشین نشن یا بخاطر مدرک تحصیلی ک میگیرن بگن ما سره فلان کار نمیریم بااین مدرک ...
دوباره دلم گرفت براشون..
چون روزای خوششون رو دیده بودم
دوره ی مدرسه خوش تیپ ترین دختر مدرسه بود دوستم
لارج ترین
من گوشی هم نداشتم اما اونا گوشی هم داشتن تبلت هم..