عزیزم ما خودمون هستیم که اجازه میدیم اطرافیان چطور باهاشون رفتار کنند
وقتی میان شما بگو من حالم خوب نیست
عنوان کن بهشون
مجبور نیستی ازشون پذیرایی کنی
پیش همسرت هم بگو حالم خوب نیست یا هر چی
ما یک دوستی داشتیم که شمال یک واحد خیلی خیلی بزرگ داشتن
همسر این خانم چندین بار به همسر من زنگ زده بود که بیایید با هم بریم شمال
ما هم دوست نداریم مسافرت خونه ی کسی بمونیم
خلاصه همسرم گفت فلانی خیلی میگه بیا یک شب بریم
خلاصه ما رفتیم که یک شب اونجا باشیم
صبحش خانمش تا ساعت ۱ ظهر از خواب بیدار نشد
که نخواد صبحانه و ناهار آماده کنه
بعد هم که بیدار شد گفت من سرم خیلی درد می کنه
وقتی هم که همسرش با همسر من پیشمون نبودند گفت کی دیگه میره خونه ی کسی بمونه
منم به همسرم گفتم اگر خواستی مسافرت یا هر جا با دوستات بری که خونه ی اونا بمونی خودت تنها برو و چون می دونه که من جدی هستم دیگه دعوت هیچکسی رو قبول نمی کنه