سلام دوستان.شب بخیر.
در مورد طلاسی سوال دارم. سرچ کردم به جواب واضحی نرسیدم.
وقتی خرد خرد خرید می‌زنیم و به طور مثال وزن طلامون به سه گرم برسه اگه بخوایم تسویه کنیم پولی که تا اون موقع واریز کردیم پرداخت میشه یا پول سه گرم طلای خام به قیمت روزی که برگشت داده میشه؟
سلام ب همگی
من فصل بهار رو خیلی با لذت ب پایان بردم و تابستان رو هم عالی شروع کردم،روحیه م خوبه ،ب همه چی با نظم میرسم رسیدگی پوست ،مو ،ویتامین های بدن،تفریح،گردش،و پس انداز(این قسمت رو از اونجایی تامین میکنم ک خرید کمتر میکنم من خیلی لباس میخریدم،یا خرج های هیجانی)
من اکثرا وعده های غذایی خونه مامان و یا خواهرا هستم البته ک خودشون تماس میگیرن و دعوت میکنن ،منم در مقابل فرصتی پیش میاد جبران میکنم مثلا ی بار میبرمشون رستوران ی بار کافه ،ی بار مثلا عصرونه ی،یا بریم بیرون کل تنقلات رو من میخرم ....و اینکه قبلنا مهمونی زیاد میدادم یعنی هر هفته مهمون داشتم بیرون هم باز خرج میکردم ،الان مهمونی رو خیلی کم کردم،(این هم بی تاثیر نیست ک اول سال ۱۲۰ الی ۱۳۰ میلیون ضرر کردیم ب واسطه شوهرم، چون در جریان هستن رعایت میکنن)بیرون هم نوبتی میبرمشون مثلا ی بار خانواده خواهرم دفعه ی بعد برادرم 😄
اینجا خیلی گلایه هست از اینکه پدر و مادر ها خرج نکردن و روز خوشی ندیدن،،،،اگر نمیتونید اونارو قانع کنید پس خودتون دست به کار بشید!
مثلا ی مسافرت ی هفته ی با رزو هتل و رفت و برگشت با هواپیما 😁بزارین کیف کنن لذت ببرن،البته ک اختیاری هست این کار،تازه میتونین با هم برین ک خیلی خوش میگذره 🤩
سلام عزیزم چجوری میتونم وام ۶.۸۰۰ فعال کنم؟
این معدل حسابمه بگیرم یا یکماه دیگه صبر کنم؟
میخوام دو سه گرم طلا بگیرم باهاش
این چک کردن مواد غذایی یخچال خیلی خیلی مهمه عزیزم منم متاسفانه خیلی قبل این تاپیک اهمیت نمیدادم.ولی با این تاپیک خیلی حواسم جمع هست حتما جمعه ها رو گذاشتم روز سر کشی به یخچال....
من یه دختر دایی دارم سه تا برادر داره و این بعد اونها به دنیا اومده و کلا همین دختر بوده تو خونواده و دقیقا رفتارش مشابه پسرها شده. بی توجه به اطرافش ... اصلا یخچالشو چک نمیکنه.... بدتر از قبل ماها
اون روز خونشون بودیم مادرشوهرش رفت سر یخچال یه چیزی بذاره بهش گفت سحر جان این گوشت رو چند روزه خریدین مادر؟؟ گفت سه روز قبل
بسته بندی بود مثلا دو تا بسته یک کیلویی از این فروشگاهیها
گفت دخترم اینا سیاه شدن تو یخچال داره رنگشون بر میگرده کی دیگه میخوای فریزشون کنی
گفت منتظرم فرزاد (شوهرش) از سر کار بیاد سر و سامون بده
مادرشوهرش زن حامی و خوبیه مهربونه و کلا قصدش تخریب نبود
گقت عزیزم بیار من بسته بندی کنم...اینا خراب بشن انگار همین پول رو مستقیم ریختی اشغالی گلم
گفت ناراحت نشی فدات شم مردها هم دغدغه های خودشون رو دارن..تا کی وایسی فرزاد بیاد اینا رو بذاره یخچال
بیار قشنگ بهت بگم چیکار کنی همیشه همینکارو بکن ولی فدات شم حالا دستت میاد ولی یخچالتو هر دو سه روز یه چک بکن
اینم بگم دختر داییت کارهاش شبیه زن داییم هست
زن اییم زن بسیار خوبیه ولی وقتی همسرش فوت کرد جوری بود که مادربزرگم اینا براشون مایحتاج روزانه میخریدن
به الان حساب کنم همسرش ماهی 100 حداقل درامدش بود به الان البته
ولی هزار تومن پس انداز نداشتن...یکسره خونشون مهمون بدون حساب کتاب بود....همیشه برا خواهر و برادراش بی حساب کتاب خرید میکرد....
هر کسی میخواست عید دیدنی بره میگفت فقط خونه فرزانه (زن داییم) عید دیدنی خوش میگذره
طفلک بهترین اجیلو میخرید این قضیه برای سالها 70 اینها هست..بهترین شام و غذا رو درست میکرد...ولی اینده نگر نبود ....یه زعفرون میخرید همون لحظه کلشو خیس میکرد با اب میذاشت تو در یخچال هم عطرش میپرید هم در یخچال وا میشد یهو میریخت یکمش...هم اب تو یخچال بوی بد میگرفت..اینو بارها دیده بودم خودم ... یه عالمه روغن داغ میکرد میریخت تو برنج...این کارهاش باعث شده بود دخترشم اهمیتی به اطرافش نده..
دخترش عقد کرده بود یه چمدون لباس خونواده داماد خریده بودن همه رو ریخته رو مچاله تو چمدون در چمدون باز ..هر بچه ای میومد یه تیکه ارایشی ها رو برمیداشت میمالید به ایینه و دیوار و....اینا هم خونسرد دوباره در چمدون رو یکم میبستن کنار میذاشتن..
یه پارچه مامانم بهشون داد خیلی پارچه خوبی بود بعدا خواهرم گفت چرا وقتی خودمون میخواستیم و اینا اینجوری مصرفش کردن دادی بهشون اخه مادر من؟؟
پارچه کت دامنی نو قشنگ رو کرده بود شبیه تشکچه کوچیک جلو دری که از حیاط میخوان وارد خونه بشن پاشون رو روش بذارن....از عمد نمیکردا زن خیلی خوب و مهربونی بود ولی بی خیال بود به اطراف و محیطش...و زندگی رو جدی نمیگرفت...همین شد که داییم که فوت کرد باورتون نمیشه یکی بهش روغن میداد یکی برنج یکی......
البته دوستم این مثالو زدم و ریپلای کردم رو پیام شما منظورم با شما نبود گلی چون صحبت یخچالهامون شد گفتم مثال این فامیلمون رو بزنم..
مثل مادرشوهر منه،اونم خیلی مهموندار و تمیز و وسواسی،من واقعا از صمیم قلب دوسش دارم میتونم بگم مثل مادرم دوستش دارم،ولی خب اینجا تاپیک اقتصادی بود و بزرگترین ایراد ایشون مصرف گراییشون بود که گفتم و اینکه چجور منو هم درگیر کرده بود...
منکه از بیرون نگاشون میکنم میبینم چه پولهای بی زبونی که ریختن دور در صورتی که میتونست این پولها کلی کمکشون کنه،یا حداقل به ماها کمک کنه که شوهرم انقدر اول زندگی سختی نکشه،
سلام خانوما شبتون بخیر ببخشید من دیشب تصمیم گرفتم طبق مشورت دوستان وام ویپاد ۱۰ تومن شش ماهه رو بگیرم اما الان این ۱۵ تومنی رو صفححست از کجا باید اقدام کنم
چقدر درد داره اینجور سرونوشت ها🥲🥲🥲چقدر بچه ها اذیت میشن
من از مادرشوهرم گفتم قصدم اصلا غیبت نبود(زعفرون گفتی یادم افتاد مادرشوهر منم کلی زعفرون دم میکنه باورا نمیشه اضافی که میاد یبار دیدم از ظرفشویی ریخت رفت من نامزد بودم اون موقع چشمام چهارتا شد🙄🙄🙄بعدش گفتم مامان جون اضافیشو بریز تو چایی،هم خوشعطر میشه هم خوشرنگ،بعد شام چایی میبریم برا مهمون عطرو طعم زعفرون میگیره، ولی بعدش کم کم گفتم کمتر دم کن گرونه و حیفه و مثل طلا ارزشمنده زعفرون)
از مامانو بابامم بگم که چقدر حواسشون یه ماها نبود😪😪😪پدرم که یه آدم پولدار و از خانزاده های قدیم که فقط پزش به ما رسید که هرجا میرفت میگفتم ما فلان موقع پولدار عالم بودیم و بابام ده تا نوکر و کلفت داشت تو خونه و فلان....پدرم باوجود پولداریش مارو یه تفریح و یه مسافرت🥲یه بستنی خوردن تو کافه یا دور دور شببونه با ماشین نبرد فقط سالی یبار سیزده بدر میرفتیم.امان از وقتی مهموت داشتیم از شیر مرغ تا جون ادمیزاد میخرید میریخت خونه مهمونا بخورن،درصورتی که مهمونم نبود برا خودمونم میخرید اما از اونطرف مامانم خساست میکردو یه مرغ و هزار تیکه میکرد و هزار روز میخوردیم،بابامم میخرید میگفت نخر داریم زیاده غر میزد که نخره...خلاصه پدرم که بیمه اشم یکی درمیون و دیر واریز کرد هرچی ام واریز کرده بود سرش کلاه گزاشتن و تو پیری به زور و با چنگ و دندون خودشو با بیمه ۱۵ ساله و با حقوق ناچیز بازنشست کرد،.خساست مامانم که نه گزاشت چشمودلمون سیربشه نه چیزی جمع کرد برا اینده مون،پیش شوهر خانواده اش سرمون بالا باشه،خلاصه سادگی مامانم و بی فکری بابام بدجور زخم به دلمون زد،بابام فقط از دوران اوج پولداریش که اون موقع چهار پنج برابر حقوق یه کارمند میکردو ابهتی داشت برا خودش،چندتا تیکه زمین موند که اونم سر عروسی ما جهیزیه امون فروخت،الان از اطرافیانشون کلی عقبترن و همونکه زندگیو میچرخونن هنر کردن،
کلی ام ارث و میراث داره پدرم که تقسیم نکردن عموم به باد فنا داده همشو....من درسم خیلی خوب بود ولی حمایت نداشتم و ترجیح دادم هرچی زودتر از خونه بابام فرار کنم خداروشکر شوهر خوبی نصیبم شد،ادم با بی پولی سپری میکنه اما بابی اخلاقی گزران عمر خیلی سخته،ولی حسرت همیشگی من درسی که نخوندم وگرنه مطمئنا الان دندون پزشک بودم🤧🤧🤧🤧ولی دیگه هیچ علاقه ای ندارم که ادامه بدم
رو بچه هاتون سرمایه گزاری کنید اینکه یه بچه تو زندگی اینده اش موفق باشه به مهارتهایی که بلده برمیگرده.نگید اسرافه،نگید شهریه فلان کلاس گرونه،بچه یه زبان انگلیسی یا خارجی بلد باشه هیچ کاری ام نکنه با ترجمه یا تدریس میتونه تو خونه کسب درامد کنه،یا پسر بچه اگر احیانا نتونست تو درس موفق بشه حداقل میگه فلان مهارتو تو نوجوانی یاد گرفتم بلدم میره پی اون...
و هم اینکه میتونه گلیمشو از آب بکشه بیرون،بیخیالی مامان من باعث شد ماها خودمون خیلی زبرو زرنگ بار بیایم و توقعی از مامانم نداشته باشیم برعکس خواهرای همسرم که هنوزم متکی به مادرشونن...ولی من ادم ازمونو خطام تو خیلی جاها مامانم مادرشوهرم و همسرم از من مشورت میگیرن و بهم ایمان دارن
رو بچه هاتون سرمایه گزاری کنید مطمئن باشین که قدر طلا خریدن سود میکنید تو آینده
از اسراف جلوگیری کنید اما هراز گاهی یه جایزه ام بزارید برا خودتونو بچه ها درسته حالا خوردن یه فنجون قهوه تو خونه یک پنجم قیمت همون قهوه تو کافه است اما گاهی برید بچتونو ببرید با همسرتون برید بزارید بچه هاتون ببین و تجربه کسب کنن و چشمشون سیر بشه،چیزی که از من دریغ شد محبت پدر و مادر،مخصوصا محبت پدری بود،تروخدا باباها حواسشون به دختربچه ها باشه🥲🥲🥲سیراب از محبت پدری بشن تا فردا با هر دوستت دارمی دلشون نلرزه
