بذارین اینم بنویسم برم انشالله وقت کنم صفحات عقب افتاده رو حتما خواهم خوند و به سوالات جواب خواهم داد
اون بالا که گفتم امروز بدون خرج بودم ...بذار بنویسم براتون که چه جوری بدون خرج بودم 😊😉
صبح که بیدار شدم یکم به خودم رسیدم و نشستم پای کارم 😍
دختر بزرگ از ساعت پنج صبح بیداربود ...من که بیدار شدم
دیدم چشماش قرمز شده گفتم برو نیم ساعت بگیر بخواب بیدارت میکنم
زیر سماور رو زیاد کردم و اومدم نشستم پای کارم 😍 با شوق و ذوق دونه ..دونه گره زدم
قالی قشنگم 😍 قالی عزیزم ❤️ کی میخوای تموم بشی ؟
تا یه قدم به هدفم منو هل بدی ؟
قالی عزیزم😍رفیق تنهایی هام 😍
اینطوری باهاش درد و دل میکردم نشستم پای کارم 😍
اول گفتم معصومه یکی دو رج بباف بعد بلند شو برو نون بگیر
آخه دیشب نون امون از فریز که بسته بندی کرده بودم تموم شد
چند روز پشت سر هم که مهمون داشتیم فقط برنج میخوردیم
دیشب به همسرم گفتم امید
چند روز که فقط داریم برنج میخوریم
امروز میخوام شیله بذارم ...همون عدسی با نعناع داغ و پیاز و برنج نیم دانه 😋
گفت خودت میدونی ...
بچه ها گفتن ماااااامان
گفتم مامان نداریم ...چند روز فقط برنج میخوریم ...با گوشت و مرغ 👌
دختر کوچیک گفت من نمیخورم
گفتم خود دانی
بزرگ گفت مامان نمیشد یه چیز دیگه بذاری ؟
گفتم شیله مگه چشه ؟تو این گرونی نظر ندین
بخورین و خداتون هم شکر کنین 👌خیلیا هستن که آرزو دارن همون رو داشته باشن 👌
هر کی هم نخورد ...نخورد اجباری در کار نیست
میخواستم عدس رو در بیارم
گفتم بذار ببینم چیا داریم تو یخچال ...چند روز بود که غذامون کامل خورده نمیشد و چون مهمون میومد غذاها میموند رو هم
باز کردم یخچال رو دیدم
اندازه ی یه بشقاب و نیم ....ماکارونی داریم ✅
اندازه ی یه استکان برنج چسبیده به ته قابلمه داریم 👌
گفتم پس همون یه استکان عدس بذارم کافی برای خودم و همسرم❤️
و برنجی که چسبیده بود به ته قابلمه رو جدا کردم ریختم تو شیله ....بعد پیاز داغ و نعناع و عصاره ی مرغ اضافه کرده بودم که خیلی خوشمزه شده بود
سفره رو که باز کردم ...همسرم رو صدا کردم از عمد بچه هارو صدا نزدم
همسرم اومد بچه ها هم اومدن پشت سرش 😊❤️
ماکارونی رو دیدن گفتن ما ماکارونی میخوریم 😉.
اونا ماکارونی رو خوردن ...ماهم زن و شوهر عدس رو خوردیم
باز اضافه اومد از شیله 😊
بعد خنک شدن ..زود درشو گذاشتم ...و گذاشتم تو یخچال که هوا که گرم شده خراب نشه 👌
حیف و میل نشه ...ریخته بشه دوررر
برگردیم به صبح امروز ...با خودم گفتم معصومه برو نون بگیر برای صبحونه بیا
با خودم که فکر میکردم برم یا نرم
گفتم نه ...نون بمونه واسه فردا ....هم کارم جلوتر بره ...الاف نشم تو نانوایی 👌
هم نون های خورد ریز تموم بشه کامل 👌
بیست تومن هم بیست تومن 👌
نرفتم ...نشستم پای کارم
بلند شدم دیدم نون نداریم اصلا 🙁
فریز رو چک کردم دیدم اصلا نداریم
همیشه علاوه بر یخچال و فریزر ده تایی نون زیر کابینت خشک شده اش رو نگه میدارم برای وقتهایی که خیلی معطل میمونم👌
و نمیخوام هزینه کنم از مغازه گرون گرون بگیرم 👌
از اونا بر میدارم
گفتم پس امروز از اونا آبپاشی میکنم میخوریم
دیگه نرفتم نونوایی
ناهار رو هم همون عدسی شام رو گرم کردم ...و شش عدد دلمه ی برگ مو داشتیم اونو گرم کردم
هر دوتاش کامل خورده شد بدون ذره ای دور ریز ✅
در عوض منم به بچه ها قول دادم که شام کباب بذارم ...جوجه کباب 😍😋..
عصری دخترکوچیک گفت دلم یه چیزی میخواد بخورم ...
گفتم برو پفیلا بو بده ...بیار واسمون 😉✅منم داشتم کار میکردم
از ذوق رفت خودش سر وقت ذرت ها 😍...گفتم یه قاشق کوچلو روغن بریز و ......
به دختر بزرگ هم گفتم تو هم چایی دم کن بیار ...که با پفیلا میچسبه 😋
عصری ساعت هفت بود که گفتن ما گشنه امون ...گفتم گشنه اتون ...کره مربا هست ...پنیر هست ...تخم مرغ هست
آبپز کنین بخورین
اینطور شد که بدون خرج شدیم ...و شب کنار کباب که گذاشته بودم ...پیاز نبود ....ما با پیاز میخوریم همیشه
دخترم گفت به بابا بگو سر راه بگیره ...گفتم فلفل دلمه ای داریم با اون میخوریم 👌 فردا انشالله میرم خرید 😊