خب و اما از گزارش امروز
صبح ساعت نه بیدار شدم ...دیدم دختر بزرگ بیداره و داره درسش میخونه ❤️
گفتم مادر بیدار بودی منو هم بیدار میکردی دیگه
خواب موندم ..
گفت دیدم شیرین خوابیدی دلم نیومد ♥️ دیگه مدرسه ی خواهرم تموم شده ...چرا زودتر بخوای بیدار بشی وقتش دیگه استراحت کن 👌
گفتم نه دیگه خواب زیادیش هم خوب نیست 👌
این همه کارو و بار دارم
در حالیکه از کمد لباس ،لباس در میاوردم گفتم من میرم دوش بگیرم 👌 زیر سماور رو زیاد کن بیام ...صبحونه بخوریم
قرار بود امروز به خرید برم 👌
گفتم حالا که دیر بیدار شدم میمونه بعد از ظهر میرم👌
بهتره به کارام برسم 🌸
با خودم گفتم یه چیزی درست میکنیم میخوریم
تو همین حین گوشی ام زنگ خورد
دیدم منشی دکتر روانشناس کودک ..
که منوال آشنایی ما بهمن ماه بود که از طریق مدرسه آشنا شده بودیم 👌
بهمن ماه اومده بودن به مدرسه و صحبت میکردن در رابطه با مادرو کودک 😉😍
اون موقع گفتن اونایی که دوست دارن تو کارگاه من شرکت کنن 👌
شماره تماس بدن که اکه کلاسی گذاشتم اطلاع بدم
منم که از صحبت هاشون لذت برده بودم شماره امو داده بودم 🌸
گوشی رو برداشتم ...مشاوره اشون گفت مامان فلانی .....خانم دکتر یه دوره ای گذاشته در رابطه با عزت نفس کودکان 😍...تمایل شرکت در این دوره رو دارین ؟
گفتم چه خوب بله 😉
بلافاصله خودشون گفتن که تخفیف دادن برای اون دسته عزیزایی که از طریق مدرسه آشنا شدن ...جلسه ای ۱۲۰تومن
گفتم بله هستیم 👌از اونجایی که آموزش دیدن رو همیشه نیاز دیدم برای خودم ( زگهواره تا گور دانش بجوی)با جون و دل قبول کردم 😉
خلاصه ۱۲۰تومن واریز کردم ..و قرار شنبه انشالله برم🌸
ادامه دارد....