تو پاي به راه در نه و هيچ مپرس
خود راه بگويدت كه چون بايد رفت
چند سال قبل يه واحد جايي داشتيم، گذاشتيم براي فروش، تا قرون آخر هم روي پولش حساب كرده بوديم.
گفتيم ١٥٥ ميگيم كه ١٥٠ بفروشيم. خودمون ساكنش نبوديم، كليد دست بنگاه بود ما مشتري ها رو نميديديم
يه آقايي با همسرم تماس گرفت، گفت خونه رو خيلي پسنديديم فقط ايشون همه توانش ١٣٥ بود
(دقيقا ده درصد كمتر از مبلغي كه ما مد نظر داشتيم و بيست تومن كمتر از مبلغ اعلامي بنگاه.)
قطع كردني به همسرم گفت من طلبه هستم، خيلي وقته دنبال خونه هستم اين خونه رو دخترم ديده چون اتاقش كاغذ ديواري بچگونه داره، خيلي خوشش اومده، دخترم نذر حضرت رقيه كرده كه بتونيم اين خونه رو بخريم.
آقا، همسر من شبونه قرار بنگاه گذاشت🤣🤣🤣 بعد همش ميگفت خدا كنه كاري نكنيم ايمان اين بچه ها از بين بره😳😳😂😂
مگه من ميتونستم همسر رو كنترل كنم؟؟ ميگفت يه دختر بچه اي تو عالم بچگيش به حضرت رقيه رو زده، نبايد نااميد بشه.
(حالا همسر من اونقدرا هم شايد مذهبي نباشه، اما دلش يه تكون عجيبي خورده بود)
تو بنگاه هم، دوباره همسرم يه تخفيف مشتي داد گفت براي دخترت سرويس خواب قشنگ بگير😊
حالا خيلي رومانتيكش نكنم ولي براي ما هم اون پول بركت كرد.
دعا ميكنم خدا به مال حلالت بركت صد چندان بده و آدمهايي در مقابلت قرار بگيرن كه باهات راحت و بركت دار معامله كنن.
خدا بزرگه.
خواهر خودم اولين خونه اي كه خريد، با همسرش رفته بودن بازديد، چون شوهر خواهرم دو روز پشت هم شيفت بوده، فروشنده فكر كرده بود معتاده كه انقدر خوابالو و منگه😂😂😂
چند روز بعد كه دوباره رفته بودن بازديد، ديده بود معتاد نيست، شوهر خواهرم گفته بود كلي شيفت برميدارم كه راحت خونه بگيريم، طرف يه دفعه يه تخفيف بيست درصدي داده بود، يه مبلغ زيادي هم ازشون مدت دار گرفت.
درست ميشه❤️