دوستانه جان ❤️
اولین پست از، اندر احوالات پوران دخت ❤️
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد ❤️
در این مدتی که عضو این محفل شدم و افتخار هم صحبتی پیدا کردم با دوستان نادیده ام که به روی دو دیده ی من جای دارند، ❤️
به چشم ندیدمتان ولی در دل میبینمتان 🥹❤️
چندین دوست محترم در مورد سبک زندگی و روال و روتین روزگارم جویا شدن که برایشان بنگارم.
در مورد بیوگرافی خودم تقریبا در تاپیک قبلی پست گذاشته بودم، که بگذریم 😊 چون اگر بخواهم کمی بیشتر بگویم احتمالا گوگل خواهم شد و پیدا خواهم شد 🥰😊
حقیقتش سبک زندگی من تلفیقی هست، تلفیقی از سنتی و مدرن، اما بیشترین گرایش من سنتی هست و بیشترین تلاشم رو هم میکنم که ایرانیزه باشم 🥰
در کل، هرچه که من را به من آشتی دهد و حال و احوال من را آرام و همراه خود کند، میپذیرم و طرفدارش میشوم، مگر خلافش ثابت شود.
همیشه دوست داشتم ۲۰۰ سال قبل به دنیا می آمدم ❤️ حال و احوال زندگی در گذشته بیشتر با روحیات من سازگار است.
قدیمی ها،
همه ی صد وجودیشان را زندگی میکردن ❤️ بسیار شکرگزار بودن ❤️ زندگی و زیستن برایشان حرمت داشت ❤️
آرام بودن❤️ انسان هایی که واژگانی چون کار، قناعت، صبر، وفاداری را تماما زندگی میکردن❤️
شاید دلیل برکت قدیم این بود : آنها نمیگفتن، خدایا خسته شدم 🥹
من سعی کردم سبک زندگی ام اقتباس از سبک زندگی قدیم و قدیمی ها باشد. ❤️
فروردین امسال نهمین سال از شروع زندگی ❤️ من و همسرم
که من همه ی این سال ها، هر روز ( به جز جمعه ها )،
پنج صبح، همسرم را برای رفتن به محل کارش بدرقه میکنم، ۹ سال است که هر ۵ صبح، کفش هایش را خودم برایش میگذارم، برایش سوره ی ناس میخوانم و دستانش را میبوسم و بدرقه ی محل کارش میکنم❤️
حتی در تمام روزهای بارداری ام، ۵ صبح مراسم بدرقه کردن را به جای آوردم. ❤️
این را هم از فرهنگ قدیمیان آموخته بودم که بسیار برای مرد زندگیشان احترام و حرمت قائل بودن و او را بسیار بزرگ و محترم می کردن.❤️
برای عشق، عاشقی میکنم، برای عشق، جانم را میدهم، برای عشق و به حرمت عشق، عاشق می مانم. 🥹❤️
بسیار بر سحر خیز بودن تاکید دارم، هم برکت و رزق و روزی مال در صبح پخش میشود و نیز صحت و سلامت جان
روز من از ساعت ۵ صبح شروع میشود🥰
ماهدخت جانم، نیز از ابتدا سحرخیز کردم. بعد از دوره ی نوزادی اش، از حدود ۶ ماهگی بین ساعت ۶:۳۰ تا ۷ صبح کاملا بیدار است. و شب نیز، بین ساعت ۹ تا ۹:۳۰ می خوابد. این روتین و روال را از ماه های اول که به دنیا آمد را اجرا کردم.
که ساعت خواب بدن اش و ساعت بیداری بدن اش تنظیم شده و او نیز سحر خیز شد. ❤️
و بعد هم فرضیه ی نماز صبح را می خوانم و دعای عهدی برای امام زمان زمزمه میکنم
و منتظر آمدن کبوترهایی که از شب هنگام پشت پنجره ی مطبخ، دانه و خرده نان برایشان گذاشتم، میشوم.
در آن سکوت صبحگاه، شنیدن صدایشان و نوک زدن آنها به دانه ها، موسیقی صبحگاه من میشود. 🙏❤️🙏❤️🙏❤️