اینو خوبه کسی ب بابا من بگه ک از عید تا حالا 8 تا فقط گوسفند خریده 😥😥 یعنی این مامان بابای من اگه درست
مدیریت میکردن شاید الان جزء میلیاردرهای قدر بودن😔
فکر کن مامانم ی قلک بزرگ خیلی بزرگ ب من پر از پول داده برای زمان شاهنشاست
حالا جالبیش اینجاست ک چن وقت پیش میخواستم چندتا از اسکناس ها و سکه ها رو ببرم قاب کنم بزنم تو خلوتگاه خودم با پسرم نتونستیم بشماریمشون اینقدر زیادن یعنی بنظرم اگه اون موقع تبدیل میکردن شاید هکتارها زمین میشد باهاشون خرید
مامانم میگه ی بار ی چمدون پر از اسکناس داشتیم بابام برده برای تمام فک و فامیل کادو خرید میگه اینقدر بین همه پخش میکردیم ک اضافه هم میومد
البته ی موردش ک خودم بچه بودم یادمه
چن روز مونده بود ب عید زنگ خونه بصدا دراومد رفتم در رو باز کردم مامان بابام بودن با ی وانت پر از وسیله خدا شاهده پُرِپر ک همه رو هم چیده بودن رو همدیگه منم بچه چنان ذوقی میکردم خیلی کوچیک بودم فکر میکنید چی بودن؟؟؟
عیدی برای فک و فامیل
بخدا یادمه ی قابلمه بزرگ و خوشگل توشون بود نمیدونم جنسش چی بود برای یکی از عمه هام خریده بودنش 50 هزارتومن خیلی حرفه هااااا
ولی الان کووووووو
نتیجه میگیریم ک پول نقد رو باید سریع تبدیل کرد
و در احترام و خودگذشتگی و دست و دلبازی حد و مرز رو رعایت کنیم
بخدا یادمه خیلی از اقوام پیش بابامینا بزرگ شدن یادمه خودمون تو ی اتاق میخوابیدیم اتاقهای دیگه فک و فامیل
فک و فامیل هیچ
میدی بابام رفته بیرون با ی فرد غریبه میومد جا و پناه نداشته، باشه تا فردا ک بره
ی بار بابام با ی پیرمرد اومد من شاید 5یا6ساله بودم مرد خیلی پیربود طفلک عصا بدست و دستش روی این عصا چنان میلرزید ی کت وشلوار قهوه ای رنگ تنش بود با ی کلاه من رفتم پیش بابام سریع گفتم این عمو کیه؟ پیرمرد با دیدن من سریع دست کرد تو جیبش ی دونه سیب با اون دستای لرزونش بهم داد حالا چرا بابام با خودش آورده بودش خونه برای اینکه دیده بود شب شده و هیچ ماشینی نبود ک پیرمرد رو ب مقصدش برسونه بابام هم گفته بود بیا بریم خونه ما، فردا ماشین برات میگرم بری حتی شامی ک کنار اون پدربزرگ خوردیم یادمه😊
ولی بعضیا ک سرسفره بابای من قد کشیدن و بزرگ شدن و با دست رنج پدر من صاحب همه چیز شدن خیلی نامرد بودن😢