دخترا نقش زن خیلی در پیشرفت زندگی موثره ♥️
خودتون رو دست کم نگیرید
یه دوست شمالی مامانم دارن، ایشون همسرش معلمه با حقوق معمولی
سه فرزند هم دارن
بعد از فوت پدر همسرش، یه قطعه باغ پرتغال بهشون ارث رسید تو یه روستایی نزدیک شهرشون
این باغ، فقط چنتا درخت داشت و خیلی آباد نبود، درآمد زا هم نبود
اون سال های دور همین خانم به همسرش در کشاورزی کمک میکرد تا نخوانارور بگیرن و پول اضافه بدن🧑🌾
تا باغ آباد شد و به جایی رسید که بتونن محصولش رو بفروشن 🍊🍊
همون جور که درامد کمی داشتن ، یه خونه باغ نقلی خیلی ساده هم تو باغشون ساختن🏡
اینجوری که هرسال دعوت میکرد میرفتیم، میدیدیم یه قیمتش تکمیل میکنن، یه بار پنجره یه بار در. یه بار تراس و...🚪🪟
این سال های اخیر هم نمای خیلی زدم و خیلی شیک شده🏡
بچه ها این خانم خوش ذوق قسمتی از باغ رو برای استفاده ی شخصیشون خیار، گوجه، سیر، کدو، بادمجون،سبزی و... میکاشت تا هزینه های زندگیشون کم بشه 😍
از طرفی، با همون سیر ها، سیرترشی درست میکرد و میفروخت
گل محمدی کاشت و ازشون گلاب میگرفت و میفروخت
بهارنارج جمع میکرد، هم خشک میکرد هم عرقش و هم مرباش رو درست میکرد و میفروخت
به هر نحوی از این باغ پول درمیاورد و درامد این زحمت هاش رو جدا برای خودش جمع میکرد 😇😊
تا حدود 10 سال پیش تونست با همون پولا یه باغ دو هکتاری دیگه برای خودش بخره، این بار خودش درختاش رو کاشت و اینقدر منظم و با سلیقه بود، همه درختا با فاصله یکسان کیف میکردی از دیدن این باغ 🥰 و برای خودش یه منبع درآمد دیگه هم ایجاد کرد
چون دیگه کشاورزی و کاشت پرتغال رو بلد بود، از تواناییش استفاده کرد 👏
ایشون خیلی هم مدیر و زرنگ هستن، یه بار که سفر بودیم، وقتی به محل اسکان رسیدیم تا همگی رفتیم وسایل رو بیاریم تو، پیاز داغش آماده کرد، گوجه هاشم سرخ شده بود، گفت منتظرم جمع شید که تخم مرغ های املت رو بزنم 🍳
یادمه شب موقع خواب داشت به مامانم میگفت اگر زود املت رو درست نمیکردم بچه هام بهانه ی شام میکردم علی (همسرش) زود میرفت کالباس میگرفت براشون
تا این حد حواسش بود
یا رفتیم کوه، کلی پونه کوهی و یه مدل سبزی دیگه جمع کرد، شب که برگشتیم خونشون، با پونه ها کوکو درست کرد و با اون سبزی ها آش کشک (انصافا خوشمزه بودن) 😍😍
شاید اگر عضو تاپیک بود الان میومد میگفت شام مهمونی رو بدون خرج گذروندم 😅😅
ولی الان من متوجه میشم که چطور با محبت و در عین حال اقتصادی از مهمان هاش پذیرایی میکرد 👏🥰
(نگید چقدر میرفتین خونشون ها🤭، اونا در سال دوبار میومدن، ماهم که میرفتیم شمال دو سه روزی کنارشون میموندیم 🥰)
بچه ها رانندگیش از شوهرش هم بهتر بود و در هر زمینه ای سعی میکرد بهترین باشه 🥰
راستی سال هاست که مهماناشو میبره خونه باغش دیگه، اینقدر همه لذت میبرن از اون باغ و روستا، که نیمرو هم بزاره برای مهمان، تو اون فضا لذت میبره 😍
بچه ها چشمام از خستگی میسوزه چون تازه نینی رو خوابوندم تونستم بنویسم، اما از اون جایی که من اینجا خیلی چیزا یاد گرفتم دوس دارم جبران محبت کنم♥️ 🥰