من تا اسفند رو همون جوری که گفتم طلا و دلار خریدم
فکر کنم آخرین خریدم هفته اول اسفند بود
عید که شمال رفتیم
فکر کنم هفده روز موندیم و چون ویلا برای خودمون هست هزینه جا نداریم و غذا هم خودمون درست می کنیم فقط یک بار شام رفتیم رستوران یک بار هم ناهار رو بیرون خوردیم
یه پرانتز باز کنم
اونایی که ویلا یا باغ دارند میدونن مسافرت دیگه اون شکل سفر رو نداره چون کلا ویلا خیلی تمیز کردن و رسیدگی میخواد مخصوصا اینکه آدم اونجا زندگی نمی کنه یه جورایی ما هر سال پنج شش بار که میریم بیشتر در حال رسیدگی و تمیز کردن هستیم
امسال عید که دیگه کل ویلا رو تمیز کردیم حتی پتوها و همه چیز رو شستیم و هفته اول همش در حال تمیز کاری بودیم
هفته دوم هم هر روز انگار یه کار پیش میومد که انجام بدیم به خاطر همون اون حس مسافرت رفتن رو اصلا نداشتیم
بیشتر همه با هم دور هم بودیم و کارها رو انجام میدادیم
دیگه آخر سفر قول یه مسافرت درست و حسابی رو گرفتیم که بریم
من سرم تو اردیبهشت خیلی شلوغ از شانسم هم خواهر همسرم اواسط اردیبهشت از آلمان اومد و مهمونی رفتن و طبیعتاً مهمونی دادن ما شروع شد
من دیدم هیچ تایم خالی ندارم که بخوام دعوتشون کنم
به رستوران فکر کردم دیدم فقط شام بدون میوه برای پونزده نفری که هستن هفت میلیون میشه که خوب خیلی زیاد غیر از اون رستوران بردن یه جورایی برای ما انگار از سر باز کردن که من دوست نداشتم
دیدم روزهای آخر اردیبهشت بچه ها دیگه مدرسه نمیان من هم یک روز و نصفی تایم خالی بدون شاگرد میتونستم برای مهمون در نظر بگیرم با اینکه وسط هفته میشد مهمونی رو انداختم همون موقع
بماند که چقدر چالش داشتم برای مهمونی هایی که می رفتیم که چند تاش رو به خاطر کلاس هام کنسل کردم