سلام عزیزم به نظر من اینقدر فشرده وام برندار که دچار استهلاک کاری بشی. تو باید یک سوم تا یک چهارم درامدت رو خرج روتین زندگی و تفریح و شادی کنی. اگرنه کم میاری بدون شک. در شرایط اضطرار که نیستی که مثلا بگی خدایی نکرده اگه تا اخر سال خونه خریدم که خریدم اگرنه اواره کوچه خیابون میشم. الحمدالله سقفی بالای سر داری و با همت خودت میخوای گسترشش بدی.
یکم صیر کن و از وام های پلکانی ویپاد استفاده کن. نیاز به فروختن طلا هم نداره. طلا بمونه از پلکانی هم که هم برای خودت رو میگیری هم مامانت رو، زود تبدیل به طلا کن. برنامه خرید خونه رو بذار تا پاییز سال اینده. تا پاییز سال دیگه شاید بتونی 150 تومن از ویپاد وام بگیری و صاف کنی به اضافه واام های اینور اونور و میتونی خونه بخری. حتی مبالغ 3 4 میلیون تومنی رو پارسیان بخر. یعنی نگی کمه و به درد طلا نمیخوره.
طلاها رو تنها و تنها وقتی بفروش که بخوای سند خونه رو به نام بزنی یا قولنامه رو. فرقی نداره. هی تعویض طلا برات ضرره عزیزم.
هم برای خودت رو بردار هم برای مامانت که هر دفعه دو برابر دستت رو بگیره
خوبی این پلکانی اینطوریه که هرجا دیدی کم اوردی، از وام های مبلغ پایین تر استفاده میکنی. دیگه زندگی که خبر نمیکنه یهو مجبوری مثلا برای ماه ابان مثلا 7 میلیون از حقوقت رو برای جایی صرف کنی. اونطوری اگه تمام حقوقت رو بخوای برای وام بدی میخوای چیکار کنی؟ پیش کسی بری و قرض کنی؟ ماه بعد چطوری پسش میدی؟ حقوقت که نمیمونه هیچی ازش
منظورمم خبر بد و اینا نیست خدایی نکرده مثلا یهو فامیل نزدیک یا حتی خودت بخوای عروسی کنی. تو همین الان که برات خواستگار بیاد دو سه میلیون فقط خرج مراسم خواستگاریه. حالا اگه به توافق رسیدین تا مراسم عقد به جز حلقه داماد باید 30 میلیون تومنی خرج کنین.
برای مراسم عروسی دیگران هم باید پول هدیه بدین. همین دیشب عروسی پسر عمم بود. یهو مجبور شدیم 10 میلیون تومن هدیه عروسی بدیم.
ماه دیگه عروسی دختر خالمه باز برای اونها هم همین مبلغ. باید فکر اینا رو هم بکنی عزیزم. حتی اگه تو حقوقت برای خودت باشه، اگه ببینی مثلا برای یک عروسی اخر ماه شده و دست پدرت خالیه دلت میاد کمکش نکنی؟
در ضمن اون مهلت استفاده از وام که 10 روز بود و اجازه پرداخت وام رو نمیداد، برداشته شده و به این طریق میتونی خیلی سریع تر با توجه به بودجه ات به وام های مبالغ بالاتر برسی.
پست شما رو خوندم یاد یکی از اقوام افتادم
خانم شاغل بود همسرش هم شغل ازاد
آین خانم و همسرش یه زمین خریدن
و شروع کردن به ساختن
به یکباره چنان وام سنگینی گرفتن که اصلا هیچی براشون نمیموند
در حالی که میتونستن خرد خرد بسازن
میتونست اسکلت کامل رو بزنند یه واحد رو کامل کنن و خودشون بشینن بعد هر وقت اقساط سبک شد واحد بعدی
از صفر شروع کردن دو تا واحد مسکونی زیرش هم چند تا واحد تجاری
اما اواخر کار بود خانم یه افسردگی شدید گرفت به شدت چاق شد
گاهی چنان در خودش میرفت که کلا سکوت می‌کرد
گاهی به دنبال بهوونه برای پرخاش به اطرافیان
اینقدر اوضاع به هم ریخت که زن و شوهر از هم جدا شدن
ایرادی که به خانم وارد بود این بود که میخواست یکدفعه از هیچی همه چی بسازه
اعتقادی به پله پله جلو رفتن نداشت و فقط میخواست همزمان همه واحدها رو تکمیل کنه و اجاره بده
بعد طلاق اقساط هم سبک شده بود
خانم کم کم به روال عادی برگشت ،دوباره با همسرش ازدواج کرد
اما توی این چند سال اندازه ۲۰ سال پیر شد
وزنش رو کم کرد
ولی شادابی دیگه به چهره اش برنگشت
بعدها تعریف می‌کرد
که توی اون اوضاع همسرش بدون توجه به اقساط هر روز می‌رفته رستوران
میگفت غذا میپختم فقط میخواست گرم کنه حتی آقا به خودش زحمت گرم کردن غذا نمیداد
میگفت من کلی تلاش کردم شوهرم صاحب خونه و زندگی آنچنانی شد
فکر کنم الان خونشون حداقل ۲۵ یا ۳۰ میلیارد باشه
میگفت شوهرم میگه دیگه خونه و دارایی خوبی داریم یهو برمی‌داره کلی پول به مادرش میده در حالی که مادرش نیاز نداره
میگفت کلی برای خواهراش خرج میکنه
انگار نه انگار چند سال من چه سختی کشیدم
وقتی هم اعتراض کرده بود آقا گفته بود
خودت خواستی
من گفتم که دونه دونه بسازیم
دوستان درسته زمانه سختی شده
اما سلامت جسم و روان مهمتر از اضافه کردن دارایی هاست
این ماجراها مال الان نیست بگیم ترسیده دیگه نتونه برای ۱۵ سال پیشه
اونموقع اینقدر شتاب و عجله لازم نبود
کاملا درست میگی عزیزم
بعضی ها چنان به خودشون سختی میدن که انگار رسالتشون توی این دنیا مال جمع کردن برای وارث هست. مثل همین فامیل شما
فکر میکنی بعدها بچه ها یا مادرشوهر و خواهرشوهر میگن دستت درد نکنه؟
باز تو اینو گفتی من یاد یک خاطره افتادم. اوایل ارشدم بود رفتم پیش استادم برای انتهاب موضوع پایان نامه. بهم گفتش که خانم مهندس اینقدر این مدیر گروه بودن خسته ام کرده که نمیدونی. بهش گفتم استاد ما مثل چرخ دنده های یک ماشین مکانیکی کار میکنیم. اما این چرخ دنده ها نیاز به روغن دارن اگرنه موتور میسوزه. این روغن هم برای ما رضایت و تقریح و شادی هست
دو ماه بعد مدیر گروه بودن رو واگذار کرد.
حالا که از اون زمان 4 سالی میگذره اینو بهت بگم که دوتا دخترش رفتن کانادا. یک دونه پسرش هم خونه مجردی گرفت.
خودش و خانمش هم درگیر عمل قلب و سرطان بودن. اما یکی از بچه هاشون اومد یک ماه بمونه و پرستار مادر پدرش بشه؟
به والله که نه. فکر هم نکنی بچه هاش اینجا بیکار بودن ها. دکتر و دامپزشک و مهندس بودن. یعنی از سر ناچاری نرفتن خارج. اینجا کار و شغل و خونه داشتن. اما یک تشکر کردن؟ والله نه. دلم سوخت براش.
سلام بچه ها چطورین ؟🥰🥰🥰🙈
بعد از مدت ها من اومدم
راستش من زیاد طرفدار پارسیان نیستم
اکثر پس اندازام طلای زینتی هست
با اجرت پایین
جدیدا تصمیم گرفتم به صورت پارسیان
راستش دیدم نوشتین سکه پارسیان نمیخرن من🙈
بدو بدو رفتم
دو تا سکه پارسیان صد سوتی داشتم کلا🙈
یکی وقتی مدرسه بودم شاگرد اول شدم بهم دادن😄
چندین سال پیش وقتی که ۱۵ یا ۱۶ سالم بود
یکی هم به مناسبت سیزده صفر خریدم چند ماه پیش!
خلاصه رفتم دو تا سکه پارسیان دادم
+ یک انگشتر که مال بچگیام بود و سایزم نمیشد
یک گرم و سه سوت بود انگشتره
سه میلیون و دویستم ر‌وش گذاشتم
یه انگشتر گرفتم ویه گوشواره
که برام دراومد دو گرم و سه سوت طلا🥰
پارسیانامو تبدیل کردم به طلا
و انگشتر کوچیک شدمو با انگشتر بزرگتر تعویض کردم
و نزدیک یک گرم به طلاهام اضافه شد🥲
خلاصه که این از امشب من😁
دوست عزیز بحث حسادت هم نباشه، اختلاف سلیقه و عقیده و تفکر هر کس بر اساس زندگی خودش و نظر دهید مطمئنن باعث تداخل و عدم پیشرفت ما میشه ،، پس هر چقدر هم خانواده خوب و پایه ای داشته باشیم باید همیشه چراغ خاموش پیش بریم.
