من ديگه گرگ شدم براي خودم تو اين سالها😰
خوب نيستا
شرايط اينطوري پيش رفته
اتفاقا دليل اينكه به آرايشگاه فكر ميكنم در كنار همه سختي ها، يكم قرار گرفتن تو فضاي زنونه است
چند شب قبل رفتم سردخونه رستوران، معمولا تنهايي نميرم،با سرتيم آشپزخونه ميرم اون شب نبود تنها رفتم دو تا كمك آشپز هستن بهشون شك داشتم، تو حساب كتاب من ورودي گوشت با خروجي نميخوند. رفتم يه بار از سردخونه چك كنم برم با ورودي كه ثبت ميشه و حساب سفارش كه ميره بيرون عدم تطابق دربيارم. نزديك يه تن كسري بود.
رفتم اينا فهميدن
شروع كردن دعواي زرگري
نوشابه بود كه بهم پرت ميكردن
زدن شيشه يه فريزر بزرگ رو شكوندن افتادن با اون به خط خطي كردن همديگه
زنگ زدم به بچه هايي كه تو آشپزخونه بودن گفتم زنگ بزنن صد و ده
تا ساعت دو و نيم نصف شب داشتيم شيشه و لت و پاري جمع ميكرديم
هر كي كار كرده خب ميدونه مديريت نيروي كار خيلي سخته.
تو شيريني فروشي طرف لج كرد ميخواست از مغازه كلا بره سفارش كيك عقد يه بينوايي رو لحظه آخر قبل از اينكه از كارگاه بيرون بيارن كوبوند زمين و رفت.
تمام اعتبارت ميره هوا
من همش به بحران هاي تو آرايشگاه هم فكر ميكنم
ميبينم باز زنها خيلي آرومترن
مردا تو يه سري صنف ها اكثرا هم هيكلي هستن واقعا سخته كنارشون آدم ميترسه
ممنون بابت توضيحاتت ❤️ تجربيات آدمهايي كه تو اون صنف هستن به آدم كمك ميكنه.
من سالن تو مغازه راستش نديده بودم دقت نكردم تا حالا
تو شهرستان ديدم
تو تهران دقت نكردم