سلام.من مدت هاست که خواننده خاموش بودم و از مطالبی که گفته میشد استفاده میکردم.معلمم مادر دوتا بچه خوشکلم.فراز و نشیب زیادی هم در زندگی مجردی تجربه کردم هم در متاهلی.تصمیم گرفتم عضو سایت بشم و گوشه ای از داستان زندگی مادرمو بنویسم که انگیزه بشه برای کسایی که فکر میکنن از زندگی عقبن♥️
ما سالها در مرکز استان اجازه نشین بودیم اونم توی خونه یکی از اقوام نزدیک.یه اتاق ۱۲ متری داشتیم و ۴ نفر هم بودیم.هیچ زمان سختی هایی که برای درس خوندن توی اون خونه میکشیدم رو فراموش نمیکنم.جای درس خوندن من پشت بام خونه بود که اون هم برای رفتن گاهی صاحب خونه جلومو میگرفت.یادم نمیره چقدر توی آفتاب مینشستم و درس میخوندم.تا اینکه من سال دوم راهنمایی بودم به دلیل مشکلاتی که داشتیم از مرکز استان راهی یکی از شهرستان ها شدیم.بدون هیچ پول و سرمایه و پشتوانه ای.یه خونه خیلی داغون اجاره کردیم که برای ما که تا اون زمان یه اتاق ۱۲ متری داشتیم حکم بهشت رو داشت🍃
یکماه از رفتن ما به اون خونه گذشته بود که یه کار شرکتی به مادرم پیشنهاد شد مادر من هم با دودلی قبول کرد چون آهی در بساط نداشتیم و به شدت پول لازم بودیم.من سوم راهنمایی و برادرم سوم ابتدایی بود.شروع کار کردن مادرم شد نور امید زندکی ما بعد از سالها بی پولی.پدرم کارگر بود همیشه در حال کار و تلاش بود حتی استان های دیگه کار میکرد که ۴ ماه یک بار میتونست برگرده خونه اما کفاف زندگی رو نمیداد.
یکی دو سال که از شروع کار مادرم گذشت ثبت نام مسکن ملی شروع شد.ما هم ثبت نام کردیم😍
اقساط خونه رو به سختی پرداخت میکردیم.دوران دبیرستان هم تموم شد و من وارد دانشگاه شدم ترم دوم دانشگاه که بودم ما بالاخره صاحب خونه شدیم و از شر مستاجری خلاص شدیم😍😍😍
دوستان فکر کنید پدرومادر من بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک تازه صاحب خونه شده بودند اونم خونه ای که هیچ همسایه ای نداشتیم چون آپارتمان هنوز تکمیل نشده بود آسانسور نداشت دقیقا ۸ ماه رو بدون آسانسور ۴ طبقه بالا میرفتیم.
ما بودیم و یه واحد آپارتمان که حتی کابینتاش هم قسطی بود و یه سری اسباب و وسایل قدیمی و داغون که برای جهاز مادرم بود.
کم کم وسایل هم با وام خریدیم.منم دانشگاهم تموم شد و کارمند شدم.😍
نگم یه تعداد خواستگار توی محیط کار داشتم که وقتی میفهمیدن پدرم کارگره میرفتن و پشت سرشون رو نگاه نمیکردن💔
من از همون حقوق اولم شروع کردم به خریدن جهیزیه به صورت قسطی حتی هزار تومن از پولمو خرج الکی نمیکردم.بعد از یکسال همسرم به خواستگاری اومدن و ازدواج کردیم.مادرم کادوی عروسی یه سرویس طلای سنگین گرفت که الان ۲۵۰ تومن پولشه.جهیزیه بهترین جهیزیه فامیل بود که با حقوق خودم و پدرومادرم گرفتیم.هر سه نفر کار میکردیم جهاز میخردیم.بعد از اینکه من رفتم سرخونه و زندگی خودم پدرومادر زحمتکشم با گرفتن چندین وام سنگین یه واحد مسکن مهر برای برادرم که سرباز بود خریدن.بعد از دوسال با گرفتن یک وام دیکه مسکن مهر رو تبدیل به یه زمین در جای خوب شهر کردن و برای داداشم خواستگاری رفتن.
بعد از عقد برادرم زمین رو فروخت و با وام ازدواجش یه خونه ویلایی خرید😍😍
و خداروشکر اول زندگیش نیازی نیست اجاره خونه بده.
الانم مادرم دوتا وام دیگه گرفته و میخواد انشالله بعد از گرفتن گواهینامه ماشین بخره چون هنوز ماشین ندارن.البته یه پراید داشتن که دادن به برادرم(سه سال هم من ازش استفاده کردم).
بالاخره روزای خوب زندگی میاد🍃بالاخره سختی هاو شب بیداری ها یه جایی نتیجه میده🍃بالاخره سربالایی زندگی تموم میشه و جاده زندگی هموار میشه.... فقط باید ناامید نبود و دست از تلاش برنداشت حتی شده آهسته و میلی متری حرکت کرد ♥️