ماه اولی که اومدم اینجا حامله شدم.ببین چقدر اونجا آرامش نداشتم
با اینکه خانواده سر شناس و فرهنگی بودنا
اینم بگم من بعد ازدواج دچار یه بیماری شدم که اصلا نمیتونستیم بخاطر رفتارای خانواده شوهرم به اونا بگیم.چندین بار عمل کردم و از مرگ دراومدم.خیلی خرجمون شد بعدشم افسردگی
شوهرم اون پرایدو ارتقا داد و الان با وام یه ماشین متوسط خارجی خریدیم.
شوهرم تو زندگی هیچی برای خودش نخریده فقط همین یه ماشین
حتی موبایل آیفونشو برای پول شیربها فروخت
همه اقوام و خواهر برادراش شاسی و ... دارن
اینم انگار براش یه اعتماد به نفس شده.فقط میدونی خرج ماشین گرونه چقدر
حالا میگه اینو بفروشیم یه پراید بخریم با ۳۰۰ ۴۰۰ که میمونه طلا بخریم.ولی میدونم دلش راضی نیست
الان میگم بیا پولامونو جمع کنیم تا سال دیگه یه خونه تو شهرک بخریم.الان کلا با فروش ماشین و طلا ۸۰۰ ۹۰۰ داریم.
الان دارم از زدن خرجای اضافی کم کم طلا میخرم خیلی نمیتونم بخرم شاید سالی ۳۰ یا ۴۰ گرم بخرم چون کلی قسط داریم بخاطر بیماری منو و ماشین و همون شیربها
خورد و خوراکمونو کم نکردم و مسافرت.فقط فست فودو رستورانو کم کردم و خریدای هیجانی
بنظرت چکار کنم بتونیم زودتر خونه بخریم؟تقریبا ۶۰ درصد حقوقامون برای قسط و اجاره میره
اینم بگم پدر شوهرمینا بعد بچم گفتن خونه میخریم بعد گفتن حالا یه سالش شه دو سالش شه
الان گفتن یه تومنم نمیتونیم کمک کنیم تا بعد مرگمون بیاید ارث ببرید😑