با خوندن پستت یاد کارهای خودم افتادم
من سال ۸۱ دانشگاه قبول شدم هفده سالم هم بود چون یک سال جهشی خونده بودم
اون زمان هم قبول شدن تو دانشگاه خیلی سخت بود تعداد داوطلب های هر سه رشته خیلی زیاد بود نه مثل الان که فقط تجربی ها زیادن
من هم سراسری تهران قبول شدم بابام جایزه برام سیمکارت ثبت نام کرد
اون زمان سیم کارت فقط همراه اول بود و خیلی هم گرون بود دقیق یادمه ثبت نامش ۴۴۰ هزار تومن بود
شانس من هم دومین ماه به اسمم دراومد و همون بهمن ۸۱ سیمکارت رو بهمون دادن و یه گوشی هم گرفتم و انداختم
گوشی داشتن اون موقع خیلی چیز خفنی بود تو کل دانشگاهمون شاید بیست نفر گوشی داشتن حتی استادهامون هم هیچ کدوم موبایل نداشتن
من هم که کیف می کردم
سال ۸۲ بود فکر کنم دوباره ثبت نام سبمکارت رو گذاشتن با همون قیمت ۴۴۰ تومن من هم گفتم خطم رو بفروشم سیمکارت ثبت نام کنم
به بابام گفتم مگه راضی میشد می گفت یعنی چی
آخرش گفتم مگه برام کادو نخریدی حالا دیگه چیکار داری بهش خلاصه فروختمش یک میلیون و پنجاه دو تا سیم کارت ثبت نام کردم و بدون گوشی شدم خیلی اولش برام سخت بود ولی گفتم میارزه
با باقی پولش هم پیش قسط کامپیوتر دادم و بابام گفت من خودم قسط. هاش رو میدم و دیگه کامپیوتر دار هم شدم
آذر ۸۳ سیم کارت اولم دراومد که خودم برداشتم و همین خطی هست که. هنوز هم دارم
اسفند ماه هم سیمکارت دوم دراومد و من هم فروختم و چون صفر بود و کارکرده نبود یک میلیون و صد تومن ازم خریدن
طلا اونموقع گرمی ده و خورده ای بود
صد گرم طلای خام خریدم دادم به برادرم باهاش کار کنه چون اون زمان تازه داشت کارش رو توسعه میداد و خیلی استقبال می کرد فکر کنم ماهی دوازده تومن هم بهم سود میداد من هم خیلی قرتی بودم و اهل لباس خریدن و تیپ زدن و آرایش کردن همه اون سود پول رو هر ماه لباس و کفش و لوازم آرایش میخریدم 😂😂😂😂
بعذ هم اون صد گرم رو اصلا جلوی بابام رو نکردم
با اینکه خیلی دست و دلباز بود ولی یهو کم میاورد می گفت طلات رو بفروش
برای جهیزیه هم باز صداش رو درنیاوردم
بعدا برای عوض کردن ماشینم فروختم گذاشتم رو پول ماشین