اول هفته همه دوستان گل بخیر و شادمانی❤
ان شالله هفته پیش رو پر باشه از برکت،حال خوب،رزق و روزی...
روزهای اخر تیر ماه هم رسید و برنامه مرداد ماه باید چیده بشه😍
من بخاطر وامی که برداشتم و هنوز دو تا از وامهامون تسویه نشده بود(مهر ماه موعد تسویه اشون بود)،مرداد و شهریور قسطهامون سنگینه و یجورایی باید خیلی مدیریت شده پیش برم
صبح بعد نماز و صبحانه،بلند شدم و یه لیست کامل از موجودی یخچال فریزر و کابینت ها نوشتم
پشت برگه تمام موارد مورد نیازمو نوشتم و مبلغ براوردی که احتمالا مبلغشون میشه رو جلوش نوشتم
بعلاوه قبوض و شهربازی بچه ها و ...
مرداد ماه رستوران رو ننوشتم،حالا دو ماه هم نریم اتفاق خاصی نمیافته
ان شالله که از پسش بربیام💪💪
یادمه چند سال پیشا برای خونه خریدن براحتی مدیریت بحران میکردم 😅😅 و از خیلی چیزا که در واقع بَرج به حساب میان گذشت میکردم،الانم هیچ گونه اسرافی و ریخت و پاشی ندارم اما واقعا دیگه انرژی و توان سابق رو ندارم که خیلی گذشت کنم....
امروزم تولد یه عزیزی بود
چون ته ماهه و خیلی پولی دیگه تو حسابم نیست،منم یادم اومد یه حساب و شماره کارتی داشتم از قدیم الایام،گاه به گاهی ۳۰ تا ۴۰ تومن میریختم به شماره کارته
حتی خود کارت رو هم فیزیکی نداشتم برا مباداها
دیگه تو همراه بانکش چکش کردم دیدم حدود ۴۶۰ توش هست ، ۴۰ هم گذاشتم روش و کادو اون عزیز رو تقدیم کردم
این کارته تا الان دو سه باری به این شیوه کار منو راه انداخته
دقیقا
منم خواهری دارم که سه تا بچه داره
اینقدر بریز و بپاش دارن
بهترین خوراکی ها بهترین خرید ها
بهترین سفرها
ماشالله خونه و ماشین شونم بهترین و بهترین جا
ولی ما دو تا بچه داریم حقوق شوهرم دوبرابر شوهرخواهرم
ولی خرج کردن ما مثل گداها
پوشیدنمون که دیگه نگم
۵سال یه بارم کفش نمیخرم
لباس پوشیدن که اینقدر افتضاحه از بس شوهرم میگه حالا بعدا که حتی خواهربرادرای خودشم به زبون اومدن که این چه وضعشه
حقیقتا حسرت یه لباس حسابی به دلمه
یا یه خوردن خوب
یا یه سفر حسابی
آخرین باری که سفر درست و حسابی رفتیم یادم نیست
ما حتی تو سفر یه آب معدنی هم نمیخوریم چون معتقدیم اسرافه
ولی خواهرم بیا و ببین چه سفرهایی میرن
دقیقا هرچی خرج کنی خدا بیشتر بهت میده
وقتی خرج نکنی میگه چرا بدم اینکه هنوز لذت نعمت های قبلی رو هم نبرده چرا نعمت جدید بدم
عزیزم همسر من راننده ی بسیار متبحری هست
و بسیار حساس روی ماشین 🤭
خواهر برادرش تعریف میکردن اگر خونه نبود، ماشین ده سانت جا ب جا میشد میفهمید 😅
تازه ب هیچکس هم اجازه نمیداد دست ب ماشینش بزنه😏 داداشاش به زور میگرفتن ازش، خواهراش که اصلا و ابدا 😅
(الان که خواهراش رانندگی میکنن، اگر پشت سرشون باشه هی قربون صدقشون میره 😅 بش میگم اینا همونان که اینقدر زجرشون دادی 😅)
هنوزم همینطوره، بیاد خونه، زود میپرسه کجا بودی؟ 😅😬
میفهمه ماشین تکون خورده، یا مالیده شده ساییده شده 😅
اینقدررررر سخت گیره که اگر کنارم بود، ماشین میوفتاد تو دست انداز، میگفت تعارف نکن یه چرخ کمه، برو دوتا چرخو بنداز 😅😅
یا دعوام میکرد که چرا مانع رو نمیگیری، و.....
یادمه یه بار بعد از ظهر بود، سر کار بودم. از آموزشگاه برمیگشتم
همسرم هم از سر کارش اومده بود آموزشگاه که باهم بریم بیرون
من یه دفعه تو خیابون آموزشگاه دیدمش 🫡😵🥺
باورت میشه از ترسش همونجا ایستادم، نه میتونستم برم نه میتونستم برگردم ، فقط نگاش میکردم
ماشينا هم پشت سرم
بعد از اون قرار شد یاصفر تا صد بچه و کار و خرید و کارای منو ب عهده بگیره یا اینکه غر نزنه و بزاره رانندگیم خوب بشه 😍
هیچوقت دیگه کنارم نمیشینه، شاید سه سالی یه بار پیش بیاد 😅 اونم اجباری 😎
منم این سال ها تمام تلاشمو کردم پس انداز کردم ، برای اون یه ماشین بهتر خریدیم و ماشینشو خودم برداشتم 😍 الان حساسیتش خیلی کمتر شده، اگر هم غر بزنه من جواب نمیدم اصلا😊😇 تحمل میکنم
مهم اینه به هدفم رسیدم 😇
