سلام عزیزمم
آره بدجوری مریض شدم
مرسی خدابیامرزه رفتگانت رو عزیزم
راستش من متوجه حسادت و نفرتش میشمااا
اما دلم میسوزه
انگار دلم نمیخواد بد باشم
با اینکه میتونم بد باشم
باورت میشه امروز فهمیدم دخترش نمیتونه بیاد لباسای مشکیش رو بیاره
حتی روسری مشکی نداشت مال خودمو دادم بهش
بهش زنگ زدم گفتم لباس تونستی جور کنی گفت نه همون مانتو خال خالیمو میپوشم
رفتم براش مانتو روسری شومیز خریدم البته میدونم پولش رو پرداخت میکنه
اما اون وقتی من عزادار بودم برای مادربزرگم به شوهرم گفت برای مادر خانومت لباس بگیر لباس عزاشو در بیاره اما نگفت برای من بخره چون میدونست من برای مامانم میخرم حتما
در حقم خیلی کوتاهی میکنن تنفر و حس نفرت رو قشنگ ازشون دریافت میکنم
اما خوبیای شوهرم نسبت به خانوادم خصوصا زمان فوت مادربزرگم یادم میاد دلم نمیاد بدجنس باشم
من و همسرم کل خریدای مراسم مادربزرگمو البته با کارت مامانم انجام دادیم ساعتها گیر بودیم حتی حلوا و خرما و میوه برای کلی آدم رو ما خریدیم
نمیتونم اینا رو نادیده بگیرم
اما اینکه مامانم دلش شکست نیومد پیشش برای مامان بزرگم باعث شدم خوشحال باشم از نبودن مامانم اینا