بچه ها یه چیز عجیب
داداش کوچیکه من
همونی که کلی بهش پول و طلا دادم برای استارت طلافروشیش
با یه دختری آشناشده بیش از شش ماهه
یهو بحث جدی شد
و مامانمبرد دختره رو دید
خانواده ها تحقیق کردن
لو رفت خانمه سه سال ازش بزرگتره
داداشمم پنهان کرده بود این موضوع رو از همه
جالب اینجاست تمام مدت که با مامانم رفته شهر دختره
هرچی حرف و حدیث بوده
به خواهرمو مامانم گفته به من نگن🙄🙄🙄
من بابامو راضی کردم برن تحقیق
من بابامو راضی کردم اجازه بده مامانم بره ببینه دختره رو
حالا چند وقته داداشم گیر داده به زندگی من😣😣
رفته به خواهرم امروز گفته اگر شوهر حنا از پس مهریه حنا برمیومد طلاقش میداد🙄🙄
یا رفته به مامانم گفته بیچاره شوهر من حنا اخلاق نداره🙃🙃🙃
حالا تا قبل از بحث ازدواجش همش میگفت خداروشکر حنا وضعش خوبه زندگیش خوبه و هرروز پیش منو شوهرم بودااا
هرروز بلا استثنا برای من آهنگ میفرستاد
هرروز زنگ میزد بهم
بنظرتون علت اینهمه تغییر چی میتونه باشه؟؟
اون دختر هم هنوز رسما نیومده تو خانواده که بگیم داداشمو تغییر داده
مامانمو خواهرم از رفتاراش نسبت به من خیلی شاکی ان