فکر کنم دیشب آخرین باری بود که از ته دل خندیده بودم
قبل اینکه پدر خونده توهمیم مادرمو پاره تنمو با تهمت ناروا بلند کنه ببره و من حتی ندونم کجان وچه بلایی سرش آورده
اگه بلایی سر مادرم آورده باشه بخدا زندش نمیزارم
آخخخخ کاش دیشب ی سیر بغلش میکردم دلم داره آتیش میگیره